-
روح پلید
یکشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1389 16:19
نمی دونم که تو هم مثل من فکر می کنی یا نه ؟!! هی صبر کن !... چرا حالا بهت بر می خوره ؟ قیافتو نمی گم که ؟!! منظورم اینه که توی موضوعی که الان بهت می گم مثل من فکر می کنی یا نه ؟ موضوع چیه ؟ ... خب الان بهت می گم . راستش نمی دونم چرا من حداقل توی فیلم های سینمایی همیشه دوست دارم که دزدها و سارقین برنده باشن ، یعنی در...
-
غزل از خودم کمی تاریخ گذشته
یکشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1389 16:15
غزل از خودم کمی تاریخ گذشته: وقتی که دارم می زند افکار واهی از چاله ی این ذهن می افتم به چاهی شک می کنم آخر به این ابعاد هستی انگار آویزان می شوم از پرتگاهی قابیل هم مانندمن عاشق نمی شد لج کرده با هر چه سپیدی ،بی گناهی شیطان برای مرد بودن فرصتی داشت حالا همه پنهان ویا دنبال راهی تا گم شود ذرات این درد مقدس در منجلاب...
-
با هم...................
یکشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1389 16:09
جوراب هایت را بپوش با هم به مدرسه برویم! نترس! اتوبوس بزرگ است و کسی ما را کنار هم نمی بیند! ------------------------------------------------------------------------------------------------
-
فراموش کردن ساده ست
یکشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1389 12:09
فراموش کردن خیلی ساده است! اگه باور نمی کنید من بهتون می گم چه جوری ! تمام خاطرات رو،خوب یا بد به دست فراموشی سپردن و با خیال راحت روی تختت توی خوابگاه لم دادن و کتاب خوندن خیلی راحته! به هیچی فکر نکردن، گذشته و آینده، و بوی خوش بهار باطعم پشه های زابل رورو توی ریه ها فرو بردن،بدون فکر کردن به روزها وماه ها وسال های...
-
گرگ ها
یکشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1389 12:40
اینجا همه گرگند.... اینجا غریبه و آشنایش گرگند.... اینجا همه خوبند! همه اولش خوبند! اما کمی که بگذرد گرگ می شوند! گرگ های آدم نما!!! می دانم که تو انسانی و لبریز از احساسی؛ می دانم که دوست داشتن حق توست و دل بستن حق مسلم تو؛ اما شرمنده ام! که اینجا همه گرگند!!!! اگر می خواهی که طعمه نباشی از حق خودت بگذر! دوست داشتن...
-
من چجوریم؟
یکشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1389 12:40
1.همشه خدا مثل .... درس نمیخونم !!!خودمم هیچ وقت نفهمیدم چرا؟؟؟شاید برگرده به این بعد شخصیتی ام که من به شدت موفقیت طلبم! ولی از راه های فرعیش افتاد؟ 2.کلا آدم حساسی ام!رو حرف آدمها یا عکس العملاشون زیادی اندیشه میکنم!!! 3.حس کمک گرایی شدیدی دارم!با کمال میل تجربیات گذشتمو در اختیار دیگران میذارم!حتی غریبه ها! 4.قلمم...
-
من خواهم مرد به زودی.........
شنبه 4 اردیبهشتماه سال 1389 14:10
در حنجره های ما صدا را بفشار صوت و سخن و حرف و هجا را بفشار تاریکی از این قشنگ تر می خواهی؟ ای مرگ بیا گلوی ما را بفشار *** * تازگیها چه ساده خراب می شوم ... چه ساده از هم می پاشم ... چه ساده و چه زود... !!! تنهایی ، درد بزرگی است · چراغ ها را خاموش کن لعنتی .. . شاید بعضی چشمها ، حوالی شانه های تو ، میهمانی از جنس...
-
من خواهم مرد به زودی.........
شنبه 4 اردیبهشتماه سال 1389 13:57
در حنجره های ما صدا را بفشار صوت و سخن و حرف و هجا را بفشار تاریکی از این قشنگ تر می خواهی؟ ای مرگ بیا گلوی ما را بفشار *** * تازگیها چه ساده خراب می شوم ... چه ساده از هم می پاشم ... چه ساده و چه زود... !!! تنهایی ، درد بزرگی است * چراغ ها را خاموش کن لعنتی .. . شاید بعضی چشمها ، حوالی شانه های تو ، میهمانی از جنس...
-
مکافات
شنبه 4 اردیبهشتماه سال 1389 13:47
دلم گرفته از آدم هایی که میگن هواتو دارن ولی معنی شو نمی دونن از اونایی که میخوان فقط مال اونا با شی اماخودشون فقط مال تو نیستن د از اون هایی که زیر بارون برات می میر ن ولی وقتی آفتاب شد همه چیز از یادشون میره از اونایی که سرشون خیلی شلوغه . من مکافات لحظات اشتباه زندگیم هستم.
-
شیطان
شنبه 4 اردیبهشتماه سال 1389 13:26
غریبه آمده بود آشنا شود با من و از مسیر مقدر جدا شود با من به اعتقاد و به تقواش پشت پا بزند به درد بی دینی مبتلا شود با من خدای کودکیش را کنار بگذارد خودش خدا بشود یا خدا شود با من به درک تازه ای از عشق و معرفت برسد ز قید کهنه عادت رها شود با من بدل به من بشود من بدل به او بشوم برای چند شبی جا به جا شود با من! برای...
-
چطور ، بهتر زندگی کنم ؟
شنبه 4 اردیبهشتماه سال 1389 13:24
پرسیدم ... ، چطور ، بهتر زندگی کنم ؟ با کمی مکث جواب داد : گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر ، با اعتماد ، زمان حالت را بگذران ، و بدون ترس برای آینده آماده شو . ایمانت را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز . شک هایت را باور نکن ، وهیچگاه به باورهایت شک نکن . زندگی شگفت انگیز است ، در صورتیکه بدانی چطور زندگی کنی ....
-
من شهریوری ام
پنجشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1389 13:12
من شهریوری ام پس : حسّاس ، با هوش ، شاد و سر حال ، دقیق ، وظیفه شناس ، خوش هیکل و خوش تیپ ، سالم و تندرست ، اهل سازش ، سود جو ، خجول ، بد پیله ، واقعاْ ساعی و کوشا ، سرمایه دار ، کمال گرا ، صبور و آرام ، عاشق سلامت خود ، متّکی به نفس ، خونسرد و خوددار ، عاشق کامپیوتر ، روشنفکر و دانشمند ، قابل انعطاف ، وسواسی ، پر...
-
آه...............
پنجشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1389 12:47
آرزوی خودم : من به مرگم راضیم اما نمی آیداجل بخت بد بین کز اجل هم ناز میباید کشید..... جمله ی شریعتی ولی نیاز من: ای خدای بزرگ! تو چه باشی و چه نباشی، من اکنون سخت به تو نیازمندم. تنها به این نیازمندم که تو باشی...
-
زن ها ۲دسته اند
پنجشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1389 12:27
زنها دو دسته اند 1) ساده و دست یافتنی 2) وحشی! که هیچ وقت دوست ندارند اهلی بشن و دلشون می خواد بدوند و تو ی راه یکی رو پیدا کنند! " بیشتر مردها دسته ی دوم رو دوست دارند ولی چون نمیتونن اهلی و مدیریتشون کنند میرن سراغ دسته ی اول! از کدوم دسته اید؟ من؟ معلومه! هیچ وقت دوست نداشتم که اهلی باشم! پس i love what i am,...
-
برادر چشماتو عادت بده!
پنجشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1389 12:24
فکر کن داری تو خیابون راه میری! بعد هر مردی از بغلت رد میشه یه چیزی بهت میگه! چه خوشگلی! چشاتو بخورم! چه قدی! با من دوست میشی و....... بعد رفیقت بر میگرده بهت میگه هزار دفعه گفتم اینجوری تیپ نزن!!!!! اینو نزن اونو کم کن به خدا من خیلی هم تیپم مناسبه ولی نمیدونم منظور رفیقم دقیقا چیه؟؟؟؟؟؟؟؟ بعد از این همه سال حضور تو...
-
من نیستم
سهشنبه 31 فروردینماه سال 1389 11:49
۱-یک روز مانده به بارشم قطع می شوم تکه های له شده در استفراغ نفسم دم وبازدم بی دلیل من نیستم ۲-خودم را دار نه به دیوار می زنم غم باد می کند سیل یاخته های سوخته ۳-دنیا را که خیس می کند فاضلاب ها موش ها حاکم می شوند............ خودم (نظر بدین لطفن>اگرچه قدیمیه)
-
مشکی ترین ستارهی شب هاست چشم تو
سهشنبه 31 فروردینماه سال 1389 11:17
مشکی ترین ستارهی شب هاست چشم تو شاید خسوف کامل دنیاست چشم تو ضرب الاجل برای تمام غزال هاست از بس که دلبرانه و زیباست چشم تو معصوم و سر به زیر صدایش نمیچکد آری متین و ساکت و آقاست چشم تو حرفی است نو تر از همهی شعرهای من چون اولین سرودهی نیماست چشم تو می خواهمت درست مرا آن چنان که تو من دوست دارمت وَ مرا خواست چشم...
-
عزیزم از تو ممنونم،................
پنجشنبه 26 فروردینماه سال 1389 11:07
عزیزم از تو ممنونم، که سوسویی نشان دادی دمیدی در غزلهایم، به شعر مرده جان دادی مرا می خواستی در شمس، مولانا برقصانی اگر زلفی رها کردی، اگر دستی تکان دادی تو آن ماهی که سی سال است در شهریور کرمان کویر تشنه ی شب را نشان کهکشان دادی عزیزم از تو ممنونم که دریاوار شوریدی به دوش قایق تنها، شکوه بادبان دادی * زمین لبریز شد...
-
اینک من!
پنجشنبه 26 فروردینماه سال 1389 10:13
زنی با سوزهای آشنای غربتی دلگیر که از هر جا به سوی غربت خود می کشد دامن زنی که غم (( سبد های بهانه )) می برد پیشش که پنهانی برایش پر کند از گریه و شیون زنی با شعر های همچنان از عشق ناگفته زنی عاشق ولی با ده زبان خاموش ، چون سوسن زنی کز عشق می میرد ولی با حجب میگوید: نشان از عشق در من نیست ، می بینید؟اینک من! حسین منزوی
-
یادش بخیر
چهارشنبه 25 فروردینماه سال 1389 18:12
یاد آن روزهای کودکیم بخیر . من وخواهرم و عروسکها . چقدر بچه داشتیم و بعد ها نوه دار هم شدیم ! دخترم ستایش چقدر زیبا بود ، با آن چشمهای درشت سبز و موهای طلایی . حتی قشنگ تر از دختر اعظم. دخترش اینقدر موهایش روشن بود که به سفیدی می زد . وقتی می خواستم لجش را در بیاورم می گفتم دختر تو پیر است و چقدر هم در کارم موفق بودم...
-
طعمه
دوشنبه 23 فروردینماه سال 1389 18:08
دلت را هم که طعمه کنی دیگر لب به قلابت نمی زنم. شوری آب این دریا تلخی روح تو را ندارد. قلابت را در دریایی دیگر رها کن دلم در مرداب قلب تو می پوسد.
-
* هوای گریه که مستی بهانه اش باشد
دوشنبه 23 فروردینماه سال 1389 17:48
صدای مرضیه و بغض بی سرانجامی که در میان گلویم بهانه گیر شده کلام آینه ها را دلی نمی فهمد که ناگزیر شبی بی ترانه پیر شده *** درون آینه ها آه می کشد چشمی شبیه چشم من از گریه سرخ و بارانی درون قهوه ی تلخش چه فال غمگینی ست که غرق می شود و می رود به ویرانی *** دو چشم قهوه ای و فال قهوه ای محزون * هوای گریه که مستی بهانه اش...
-
/ عشق هایی که سر پیچ خیابان برسد...........
یکشنبه 22 فروردینماه سال 1389 15:28
روزگاریست همه عرض بدن می خواهند / همه از دوست فقط چشم و دهن می خواهند // دیو هستند ولی مثل پری می پوشند / گرگ هایی که لباس پدری می پوشند // آنچه دیدند به مقیاس نظر می سنجند / عشق ها را همه با دور کمر می سنجند // خوب طبیعیست که یکروزه به پایان برسد / عشق هایی که سر پیچ خیابان برسد ...........
-
رها کن این زن دیوانه را به حال خودش
یکشنبه 22 فروردینماه سال 1389 14:55
رها کن این زن دیوانه را به حال خودش رها کن این زن دیوانه را که معلوم است به دست خویش کمر بسته بر زوال خودش زنی که آمده از سرنوشت سیب و فریب خودش جواب خودش! نه خودش سؤال خودش! زنی که «هیچ مگوی» و زنی که «هیچ مپرس» زنی مخاطب آوازهای لال خودش زنی به تردی آیینه ، سنگ تر از سنگ شبیه بغض هزاران هزار سال خودش زنی که هیچ به...
-
میان چشم و لب و گونه هام دعوا شد
یکشنبه 22 فروردینماه سال 1389 14:49
تتق... که در زدی و دست های من وا شد زمان به صفر رسید و چه زود فردا شد سماور از هیجان قل گرفت بشکن زد برای رقص سر میز استکان پا شد همین که شانه به دستت رسید آینه جَست همین که شانه زدی در اتاق غوغا شد تو شانه می زدی و آبشار می شورید شرابخانه ی چادر نمازت افشا شد تمام پنجره ها مات روی آینه اند که روبروی تو هر کس نشست...
-
نوروز می خواهد که زیبا تر بیاید
شنبه 15 اسفندماه سال 1388 13:54
ن وروز می خواهد که زیبا تر بیاید تا شاید اینطوری جلویت در بیاید اما بدل هر قدر هم زیبا محال است تا از پس همتای اصلش بر بیاید تا زل زدی در رودخانه دوست دارد طغیان کند بالا وبالاتر بیاید سبزه گره کردم بکوبم بر سر آب تا عکست از قاب نگاهش در بیاید گیرم خدا هم پشت در باشد ولی نه شک دارم از تو دوستی بهتر بیاید وقتی بهارش از...
-
هفت سین
شنبه 15 اسفندماه سال 1388 13:50
از اسم خودت سپیده سرشار شوی بر سفره هفت سینم آوار شوی امسال به جای همه سین ها کاش در آینه هفت بار تکرار شوی جواد منفرد
-
داستانک
چهارشنبه 12 اسفندماه سال 1388 18:24
یادش آمد که چقدر دوست داشت فرزندشان پسر باشد. درب اتاق عمل باز شد. پرستار بود. - مژده بدهید : یک پسر کاکل زری! حالا هم در بیمارستان بود.در باز شد. - - پسرم اومده؟ - - « نه ، داداش نیست ، پرستاره » دختر این را گفت و پدرش را نوازش کرد
-
لحظه ی به تو رسیدن........
چهارشنبه 12 اسفندماه سال 1388 17:53
لحظه ی به تـو رسیـدن یه تـولد دوبـاره س شهرچشم تورو داشتن یه غروب پرستاره س خواستن دستــای گرمت مث ماجرا می مونه برق المــاسای چشــمت مث کیمیا می مونه اگه تو قسمت من شی می زنم یه رنگه تازه اسم من کنار اسمت قصرخوشبختی می سازه زیر چتر لمس دستات میشه تا خدا رها شد می شه رفت تا آسمونا شاید اون بالا خدا شد بــا تـو غم رنگی...
-
من دوباره می رسم به تو در لباس یک زن جوان/.
چهارشنبه 12 اسفندماه سال 1388 17:23
رنگ ها همیشه ساکتند، ساکت و نجیب و مهربان رنگ می زنم به صورتم مهربان خوب من بمان مهربانتر از خودت منم، من عروسکم زنم تنم حس تلخ زخم خوردهای گم در انحنای این جهان گم در انحنای دامنم، انحنای خستهی تنم خسته از هجوم عشق تو، خسته از همیشه همچنان من همیشه عاشق توام، تو همیشه عاشق کسی عشق تیر اول من است، گیر کرده توی این...