تب کرده ام پیراهنم ویروس دارد
گلبته هایش داغ نامحسوس دارد
من دیده ام در تب می افتد ماه در حوض
ساعت هم آنجا گردش معکوس دارد
باور کنید آقا اجازه! دست من نیست
این عشق تنها با جنون تکمیل می شد
از برف شبهای زمستانی بپرسید
وقتی می آمد مدرسه تعطیل می شد
سر زد شبیه آفتاب از پشت دیوار
مهتاب را در آسمانت خط خطی کرد
تا من به چشمت ماه پیشانی بیایم
قلب تو را مانند بمب ساعتی کرد
از روستاهای خیالی می گذشتیم
آنجا زنی با خاطراتش شال می بافت
با بافه ای از جنس رویاهای رنگین
هر شب برای یک مسافر فال می بافت
تب کرده ام، هذیان برایت می نویسم
مغزم پر است از فکرهای اشتباهی!
بگذار حالت را بپرسم گرچه دیر است
عالیجناب شعرهایم! روبراهی؟
کاش بودی تا دلم تنها نبود
تا اسیر غصه ی فردا نبود
کاش بودی تا برای قلب من زندگی این گونه بی معنا نبود
کاش بودی تا لبان سرد من
بی خبر از موج و از دریا نبود
سلام گلم .به روزم سر بزن.
سلام.خواندمت به روزم
با داستانی کوتاه ...بخوان مرا...
سلام
با یه غزل به روزم
از اینکه منو قابل دونستی و به وبلاگ من سر زدی ممنونم. منو شرمنده کردی دوست خوبم. هر کالایی مشتری خاص خودش رو داره. خداوند به تعداد آدمهایی که آفریده سلیقه آفریده. خود همین تنوع سلیقه های شعری از نشانه های قدرت بی انتهای خداوندی است. من سبک شعر سنتی که از وزن و قافیه برخوردار هست رو خیلی می پسندم مخصوصا قالب مثنوی و بحر رمل مسدس محذوف که بسیار روان هست و شاعر برای بیان منظور خودش به تکلف نمیافته و مجبور نیست برای پر شدن قافیه گاهی به جفنگ بیافته.
درباره مضمون شعر هم من معتقدم که بهترین سبک شعر این هست که بتوان در قالب یک داستان مثلا حرفها و نکات اخلاقی و عرفانی یا حکمی را بیان کرد. و اصولا به شعر متعهد خیلی معتقدم. البته اگر بتوان مضامین اخلاقی و عرفانی را با کلمات نو و جدید و در قالب تمثیلات بکر و تازه بیان کرد البته هنر بزرگی است مثل اشعار مرحوم غلامحسین وفایی که بعضی از اشعارش را روی صفحه ی فیس بوک ام گذاشته ام.