-
یک زن یک انسان
شنبه 23 آبانماه سال 1388 17:01
اگر به خانه ی من آمدی برایم مداد بیاور مداد سـیــاه می خواهم روی چهـــره ام خـط بکشـم تا به جــــرم زیبایی در قـــــفس نیفتم یک ضربـــدر هم روی قلبـــم تا به هوس هم نیفتم ! یک مداد پاک کن بده برای محـو لـب ها نمی خواهم کسی به هوای سرخیشان ، سیاهم کند! یک بیلـچــه، تا تمام غرایز زنـــانه را از ریشــه در آورم شـــخم...
-
من خودمم
چهارشنبه 20 آبانماه سال 1388 13:49
پیاده رو که خط کشی می شود به دستکش و کفش از دست و پایم مر خصی می دهم، بگذار جاده ها جریمه شوند فرمان که دستت باشد چراغ قرمز زیرپایت سبز می شود.........
-
کاغذ نوشته می شود و پاره می شود
چهارشنبه 20 آبانماه سال 1388 13:21
کاغذ نوشته می شود و پاره می شود بی تو برای شعر سرودن بهانه نیست دلخوش مشو دوباره به آهنگ این کلام « این مهملات یک غزل عاشقانه نیست » امشب سقوط کشور من انقلاب تو آشوب از سکوت غزل داد می زند ویرانه می شود همه ی جاودانه ها مردی میان حادثه فریاد می زند امشب برای فلسفه خواندن قشنگ نیست من کیستم ... ؟ خدا و جهان چیست ... ؟...
-
عاشق
دوشنبه 18 آبانماه سال 1388 10:31
افتاده به جیک جیک عاشق شده است خوش خط وتمیز وشیک عاشق شده است یک قلب کشیده است وتیری در آن خودکار سیاه بیک عاشق شده است
-
من زن هستم
سهشنبه 12 آبانماه سال 1388 17:37
می گویند مرا آفریدند از استخوان دنده چپ مردی به نام آدم حوایم نامیدند یعنی زندگی تا در کنار آدم یعنی انسان همراه و هم صدا باشم * می گویند میوه سیب را من خوردم شاید هم گندم را و مرا به نزول انسان از بهشت محکوم می نمایند بعد از خوردن گندم و یا شاید سیب چشمان شان باز گردید مرا دیدند مرا در برگ ها پیچیدند مرا پیچیدند در...
-
خسته ام از.........
سهشنبه 12 آبانماه سال 1388 17:13
خسته ام از آرزوها، آرزوهای شعاری شوق پرواز مجازی، بال های استعاری لحظه های کاغذی را روز و شب تکرار کردن خاطرات بایگانی، زندگی های اداری آفتاب زرد وغمگین، پله های رو به پایین سقف های سرد و سنگین، آسمان های اجاری عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری رونوشت روزها را روی هم سنجاق کردم:...
-
کفتر چاهی
سهشنبه 12 آبانماه سال 1388 17:11
این جزء درگیری ترین غزل های منه شک دارم نظری نداشته باشین، حتمن دارین مگه نه؟ این من خسته به دنبال خدا می گردد مثل یک کفترچاهی رها می گردد برق می زند انگار دوچشمان او وای ازاین تن خاکی که جدا می گردد شعله در شعله زده خرمن افکارم را آن همه آری مشکوک که لا می گردد من مکافاتم و در جلد خودم می سوزم سرسنگین شده ام باز چرا...
-
دختران لال
یکشنبه 10 آبانماه سال 1388 18:31
محسن عاصی این بار رد شو از هوس میوه های کال در خواب هات قد بکش و به خودت ببال! از فکرهای مشترک ِ در سرت نترس از آرزوی هر دوی ما: از دو جفت بال! تا لحظه های خیس پر از ابرها برو تا خواب های مخملی جنگل شمال! دنیا به احترام تو ساکت شده، ببین در چشم های پاک تو، این چشمه ی زلال ↓ چیزی به جز غرور و محبت… و عشق نیست پس رشد...
-
سه تار
شنبه 9 آبانماه سال 1388 17:51
دلم گرفته ولی هیچ کس کنارم نیست کنارم هیچ کسی غیر چوب دارم نیست به روی صندلی چوبی قدیمی رفت و فکر کرد که آیا... نه، سوگوارم نیست نشست روی همان صندلی دوباره دلش سه تار خواست، کجایی؟ چرا سه تارم نیست... - چه ساز خوب و اصیلی، چه قدر... · مال خودت. _ ولی سه تار تو یاد... · نه یادگارم نیست. و یادگار تویی که همیشه یار، بزن...
-
آسمون.......
شنبه 9 آبانماه سال 1388 17:41
مثل باد سرد پاییز غم لعنتی به من زد حتی باغبون نفهمیدکه چه آفتی به من زد رگ وریشه هام سیاه شد تو تنم جوونه خشکید اما این دل صبورم به غم زمونه خندید آسمون غرق گناهی آسمون چه روسیاهی آسمون تو مرگ عشقو روی یاخته هام نوشتی این یه غم نامه تلخه که تو سر تا پام نوشتی من به لحظه رسیدن اگه نزدیک اگه دورم از ترحم تو بیزار من...
-
به من حق بده
شنبه 9 آبانماه سال 1388 17:13
به من حق بده به همین سادگی نمی توانم بگویم دوستت دارم تو جنگلی هستی با شاخ وبرگ های بسیار کودکی که شب ها بی بهانه به خواب می رود تو هستی، دنیا باشد یا نباشد گاهی عصبانی می شوم از این همه اتوبوس که هیچ کدامشان به مقصد من نمی روند مبارزی هستم که حقیری حریفانم آزارم می دهد و به غرورم برمی خورد اگر ابرها نباریده آسمان را...