-
تنهاییییی.................
چهارشنبه 10 آذرماه سال 1389 15:15
* تازگیها چه ساده خراب می شوم ... چه ساده از هم می پاشم ... چه ساده و چه زود... !!! تنهایی ، درد بزرگی است * چراغ ها را خاموش کن لعنتی .. . شاید بعضی چشمها ، حوالی شانه های تو ، میهمانی از جنس بغض را به انتظار نشسته باشند نیستی .... آنقدر نیستی که انگار هیییییییییچوقت نبوده ای .... من حالا نیاز دارم که باشی ... که...
-
من این من مزخرف خر..............
چهارشنبه 10 آذرماه سال 1389 15:06
مراببین چه خیرو چه شر دوست دارمت! بی استخاره های پدر دوست دارمت سوگند می خورم به اوستا، به یَشت آتش به جان و خون به جگر دوست احرام بسته ام حَجَرُ الاَبیَضِ تو قدر تمام عمر بشر دوست دارمت من... این منی که می روم از خود برای تو من... این منی که بی ته و سر دوست دارمت - این شعر بی ملاحظه عاشقانه را بی نقد هارمونیک اثر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 آذرماه سال 1389 14:57
مشغول دعا گویی جانت هستم دلتنگ برای سخنانت هستم یادت نرود مواظب خود باشی یادت نرود دل نگرانت هستم
-
زن است.............
چهارشنبه 10 آذرماه سال 1389 14:52
شبیه باد همیشه غریب و بی وطن است چقدر خسته و تنها، چقدر مثل من است کتاب قصه پر از شرح بی وفایی اوست اگرچه او همه ی عمر فکر ما شدن است چه فرق می کند عذرا و لیلی و شیرین؟ که او حکایت یک روح در هزار تَن است پناه خستگی خاطری که آزرده ست مجال ِ بی سر ِ خر، یک بغل گریستن است قرار نیست معمای ساده ای باشد: کمی شبیه شما و کمی...
-
گنجشک می چرخد....................
دوشنبه 8 آذرماه سال 1389 20:07
گاهی واقعن فکرمیکنم که عقده دارم یا به عبارت دیگر عقده ایم ولی نه به آن معنی که همه در ذهن دارند(بلا به دور ُدور ازجانم)یعنی از بس از بی امکاناتی وبدشانسی و.......................به آرزو هایم نرسیده ام عقده کرده ام ُقبول دارم کله ام پرباد است و سرم بوی قورمه سبزی می دهد اما دهنم که بوی شیر که نمی...
-
من خیلی...............؟؟؟؟
پنجشنبه 13 آبانماه سال 1389 17:02
شاید وقتی اینارو میخونید فکر کنید خیلی ساده ام یا بدتر ابلهم... (البته کمی خنگی رو دوست دارم همیشه عاقلانه رفتار کردن برام سخته.)شایدم بگین مهربونم...... بارها شده تو زندگیم که برای رضایت دیگران از کارهای مورد علاقه ام دست می کشم و یا به کاری دست می زنم که دوست ندارم ویا اصلن حسشو ندارم.ولی ولی نمی تونم اشتیاق رو تو...
-
وقتی غبار می وزد...............
یکشنبه 25 مهرماه سال 1389 17:16
وقتی غبار می وزد از انتهای دل وقتی غمی شده جاری فضای دل خاکستری وصبور است بی کسی آکنده می شود از جای جای دل بویی شبیه به غربت ویا که خوش ولی حتی خود غریبی بی انتهای دل کاش از کرانه ی قلبم سراوری بیرون آه ای صداقت ممتدخدای دل (مال نیمه تیره وخوب نه چندان قوی البته حرفه دله)
-
زنده ام..............
سهشنبه 30 شهریورماه سال 1389 17:05
کاش می سوخت چوب های خاطرات در آتش فراموشی وباران می شست سایه های گذشته و هراس آینده را........... وباد مرا می برد به انتهای جنگل های خیال تا غروب ها برگ های سکوت را له کنم وبا صدای نفسم که می پیچددر گوش هایم حس کنم زنده ام..................
-
داغونم......
شنبه 27 شهریورماه سال 1389 19:51
هنوز هم سنگی در مسیر جویبارم بیا و از سر راه زمانه بردارم مرا ببر که لگدمال طعنه ها نشوم نخواه لب بر لب های مرگ بگذارم روزی که آخرین ترمم تموم شد با خودم گفتم دیگه سرنوشتت تو دستاته حواست باشه....... همه می گفتن اگه علوم آزمایشگاهی باشی اونم از نوع دامپزشکیش رو دست میبرنت چند جا رفتم(فک کن بی مدرک)تحویل میگرفتن(منم که...
-
زن در همیشه تاریخ
پنجشنبه 11 شهریورماه سال 1389 11:47
زن عشق می کارد وکینه درو می کند او می زاید و تو برایش نام انتخاب می کنی او درد می کشد وتو نگران از اینکه بچه دختر باشد او بی خوابی می کشد وتو خواب حوریان بهشتی می بینی او مادر می شود و همه می پرسند نام پدر؟ (دکتر شریعتی)
-
فکرهای تلخ وشیطانی
دوشنبه 8 شهریورماه سال 1389 10:45
گم میشوم در فکرهایی تلخ و شیطانی درد لابلای لذت افعال انسانی حالم شبیه حسرت هروز گنجشکیست از شاخهای سرد و بی مهر درختانی که باغبان روز به شهری سرد آوردست در های و هوی ممتد رنج خیابانی.... ***** گاهی فقط میخندی و شادی به این امید شاید حضورت را به آدم ها بفهمانی! در بند لذت بردن از هر چیز بی مقدار تا که کمی رنج دلت را...
-
ماه خدا مبارک
دوشنبه 1 شهریورماه سال 1389 14:36
خدا آن حس زیباییست که در تاریکی صحرا زمانی که هراس مرگ می دزدد سکوتت را یکی همچون نسیم دشت می گوید:کنارت هستم ای تنها ودل آرام می گیرد...........
-
دلم تنگ است.............
پنجشنبه 17 تیرماه سال 1389 13:04
دلم گرفته است،دلم به اندازه ی غروب،به اندازه ی تک درختی در کویر گرفته است ... دلم به اندازه ی بغض پرنده ای که می پرد و در ملکوت دور افق گم می شود ... به اندازه ی جامی سرشار از سرخی و سیاهی مرگ ... نمی دانم بوی شوقی که از نفس های غمناک این شب به جان می رسد از کرانه های وصال توست یا از نرگس های مستی که بر کنار جاده...
-
درون من.............
یکشنبه 23 خردادماه سال 1389 03:27
در درون من دو آدم وجود دارد، یکی دختری شجاع، مستقل، جسور، شیطون، شلوغ، آزاد و رها و دیگر دختری، لوس، تنها، خسته، ترسو، غمگین و گاهی هم اندوهگین.. می گویم این دو هیچ ربطی بهم ندارند، این دو تا برای خودشان زندگی جداگانه ی دارند و آرزوهای جداگانه و حتی حضوری جداگانه دارند، دختر اولی همیشه لبخندی بر لب دارد که از عمق جانش...
-
تو................
یکشنبه 16 خردادماه سال 1389 15:46
تو میشی پله بقیه بالا میرن ازت لجن روحشون رو با تو پاک میکنن
-
چقدر آدمها از خودشون دور شدن.....................
یکشنبه 16 خردادماه سال 1389 15:42
چقدر آدمها از خودشون دور شدن.نمی تونم به خیلی ها ثابت کنم چقدر تغییر کردم.چون خیلی از من دورن.شاید نیازی نباشه خودم و به کسی ثابت کنم ولی وقتی تو رابطه حد خودشون و تشخیص نمی دن باید یه چیزی گفت.یه کاری کرد.زندگی برای همه یه عادت شده.و محبت خسته از روزمرگی آدم ها به جای دیگه ای کوچ کرده.آدم ها الان با پول نفس می...
-
چشمانم سرما خوردند
یکشنبه 16 خردادماه سال 1389 15:34
چراغ را روشن کن روز به لامپ صد واتی اتاقم فخر نمی فروشد چراغ را روشن کن چشمانم سرما خوردند و دیگر هیچ قرص استامینوفنی صدای دلم را خوب نمی کند چراغ را روشن کن روز برای پیدا کردن احساس گم شده ام کم است!
-
عصیان می خواهند
دوشنبه 3 خردادماه سال 1389 13:39
وقتی زرت زرت شناسنامه صادر می کنی با مهر ا س لام ! همین می شود که بعد ۲۰ سال ۳۰ کلی مُسـل مون انصرافی می ماند روی دستت ! وقتی زن را میکنی ممنوعه ! همین می شود که گوشه خیابان دوره اش میکنن ! مثه آن وقتها که ماشین تازه اختراع شده بود ؛پسر بچه ها می دویدند دنبالش هر کس دستش به هر جای ماشین می خورد انگار حاجت می گرفت!...
-
حالا تو با ما هم.................................
دوشنبه 3 خردادماه سال 1389 13:16
مثل مسافرهای تنها مانده در راهم خرمای مقصد بر نخیل و دست کوتاهم تو می توانی انچنان باشی که می خواهم ؟ من می توانم سایه ای باشم به دنبالت تو می توانی آسمان باشی به همراهم یک روز می گویی که از خاطر ببر مارا یک روز می گویی که از یادت نمی کاهم تو می توانی تا کنی با دیگران هر جور باور ندارم نازنین حالا تو باما هم ...... من...
-
قوانین زندگی
یکشنبه 2 خردادماه سال 1389 13:57
قانون یکم: به شما جسمی داده میشود. چه جسمتان را دوست داشته یا از آن متنفر باشید، باید بدانید که در طول زندگی در دنیای خاکی با شماست. قانون دوم: با دوستان مواجه میشوید، در مدرسهای غیر رسمی و تمام وقت نامنویسی کردهاید که "زندگی" نام دارد. در این مدرسه هر روز فرصت یادگیری دروس را دارید. چه این درسها را...
-
زندگی من
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 15:09
گاهی اوقات آدم اونقدر حرف تودلشه که انگار می خواد بترکه می خواد داد بزنه نمی تونه می خواد یه حرفایی روبه یه کسایی بزنه نمی تونه عین اینکه یک عقده گنده توگلوش گیر کرده باشه وندونه باید باهاش چه کار کنه....... ترس از آینده ترس از دست دادن اون چیزا یا اون کسایی که دوسشون داری می خوای مطمئن شی تا همیش ه پیشتن مال تو هستن...
-
می ترسم .....................
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 15:05
می ترسم بیش از آنکه فکر کنی می ترسم و هی فکر می کنم و فکر می کنم آنقدر که سرم وتمام یاخته های ذهنم درد می گیرد و هی خیال بافی میکنم که می ترسم نکند دچار مالیخولیا شوم کاش کسی قوت قلبی به من می داد که جز خیر وخوبی چیزی دیگر قرار نیست اتفاق بیفتدوخداوند من به او محتاجم بیشتر از همیشه واصلا هم نمی خواهم بمیرم بر عکس...
-
شبیه ابر بهاری بهانه جو هستم
شنبه 25 اردیبهشتماه سال 1389 17:33
بدون اینکه بخواهم شبیه او هستم شبیه مرد پر از درد روبرو هستم شبیه مرد پر از درد های پنهانی که رفته باز در افکار خود فرو هستم تو کیستی؟ تو همان حس ناب مشترکی که با تو یک سره در حال گفتگو هستم تو کیستی؟ تو همان واژه صریح ولی من آستانه یک بغض در گلو هستم هم از عشیره ی اشکم هم از قبیله ی غم شبیه ابر بهاری بهانه جو هستم چه...
-
دنیای بی تو سم آغشته به قند است
شنبه 25 اردیبهشتماه سال 1389 17:30
چون قهوه ترکی که در سرما گوارا ست لبخند تو هر چند تلخ اما گواراست (قاف) ابتدای قرمز تند لب توست حتی خیال فتح این رویا گواراست در چشمهای آبی ات اسراف خوب است هر قدر باشی خیره در دریا گواراست بر عکس زهر است اشک تو ،دیوانگی است هر کس بگوید آب دریا ها گواراست کل مناظر عکس می گیرند با تو همواره ثبت لحظه ای زیبا گواراست...
-
درد درد درد
شنبه 25 اردیبهشتماه سال 1389 16:55
احساس خفگی میکنم پنجره ها رو باز میکنم نفس میکشم احساس تاریکی میکنم چراغا رو روشن میکنم آه میکشم دلم هیچ کسو نمیخواد دلم خودمو میخواد فقط خودم سرگردونم تو برهوت گم شدم تو تاریکی دیگه خودم نیستم دیگه هیچ کی نیستم دلم برای خودم خیلی تنگ شده دلم میخواد برای خودم گریه کنم جسمم روحم ذهنم قلبم احساسم درد میکنه میخوام تنها...
-
من یک دخترم
شنبه 25 اردیبهشتماه سال 1389 16:48
من یه دخترم یه دخترعادی عادی مثل خیلی از زنا دخترای ای عادی عادی عادی گاهی خوشحالم گاهی ناراحت گاهی می خندم گاهی می گریم گاهی حرّافم گاهی کم گو گاهی دوست دارم گاهی بیزارم گاهی خوش اخلاقم گاهی بد اخلاق گاهی زرنگم گاهی کودن گاهی گاهی گاهی گاهی اما هیچوقت یادم نمیره که یک دخترم.
-
منی که نیست
شنبه 25 اردیبهشتماه سال 1389 16:42
من خودم نیستم... تقسیم شدم... به چند نفر... هر تکه ایم یه گوشه ست... اونوقت... با حسرت دنبال خودمم چون خودمو گم کردم. و یه آدم ِ گم... همیشه تو بهتِ فقط همین. برای تویی که پرسیدی چه مرگمه
-
چرا به مهتاب قانع شدیم ، پس خورشید چی ؟!!
شنبه 25 اردیبهشتماه سال 1389 14:56
این روزا به خیلی از تلخیهای این جامعه کثیف می خندم ، گاهی اوقات که از بیرون این آکواریوم به خودمون نگاه می کنم ، واقعا خندم می گیره : از حرکاتمون ، رفتارمون و مشغولیاتمون . ولی بی درنگ این خنده انقدر تلخ می شه که ناخدآگاه اشکمو در میاره و باعث می شه که فقط سرمو تکون بدم . شدیم مثل یه دسته ماهی ترسو که با هر ضربه به...
-
شیشه غم را گر نزنی تو به سنگ......
چهارشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1389 17:48
تو که به بیخیالی و شاد بودن من طعنه میزنی... خندهها و شوخیهای من، یکجور جنگیدن است... باور کن... من نمیگذارم مشکلات، تنهایی و غم لعنتی پشتم را زمین بزنند... حالا میبینی...
-
اگر به خانه ی من آمدی........
یکشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1389 16:28
اگر به خانه ی من آمدی برایم مداد بیاور مداد سـیــاه می خواهم روی چهـــره ام خـط بکشـم تا به جــــرم زیبایی در قـــــفس نیفتم یک ضربـــدر هم روی قلبـــم تا به هوس هم نیفتم ! یک مداد پاک کن بده برای محـو لـب ها نمی خواهم کسی به هوای سرخیشان ، سیاهم کند! یک بیلـچــه، تا تمام غرایز زنـــانه را از ریشــه در آورم شـــخم...