قصه همون دلی که........

شاعرانه عاشقانه اجتماعی درهم

قصه همون دلی که........

شاعرانه عاشقانه اجتماعی درهم

فکرهای تلخ وشیطانی

گم میشوم در فکرهایی تلخ و شیطانی  

درد لابلای لذت افعال انسانی  

حالم شبیه حسرت هروز گنجشکیست  

 

از شاخهای سرد و بی مهر درختانی   

 

که باغبان روز به شهری سرد آوردست 

  

در های و هوی ممتد رنج خیابانی....    

               *****   

گاهی فقط میخندی و شادی به این امید  

 

شاید حضورت را به آدم ها بفهمانی!  

در بند لذت بردن از هر چیز بی مقدار   

تا که کمی رنج دلت را سر بگردانی   

چیزی شبیه لذت ها کردن دستی    

در روزهای سرد و دلگیر زمستانی   

 با این همه گاهی برای بودنت بد نیست   

تا گم شوی در فکر هایی تلخ و شیطانی 

 

امیراحسان دولت آبادی

نظرات 2 + ارسال نظر
ما دوتا دوست چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:00 ب.ظ http://tavallodetmobaraksara.persianblog.ir

29 شهریور تولد بهترین دوستمه. اینه که یه وبلاگ واسه تولدش درست کردم. اینه که خواستم ازت خواش کنم بیایو تولدشو تبریک بگی. میشه؟؟؟؟ ممنون میشم.

سعدی چهارشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:44 ق.ظ

حالا چرا گم شویم در فکر های تلخ و شیطانی ... بهتر نبود که غرق شویم در فکر های پاک و زیبای پر امید ... به یاد دوست ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد