قصه همون دلی که........

شاعرانه عاشقانه اجتماعی درهم

قصه همون دلی که........

شاعرانه عاشقانه اجتماعی درهم

شبیه ابر بهاری بهانه جو هستم

بدون اینکه بخواهم شبیه او هستم  

 

  

شبیه مرد پر از درد روبرو هستم  

 

 

شبیه مرد پر از درد های پنهانی    

 

که رفته باز در افکار خود فرو هستم    

 

تو کیستی؟ تو همان حس ناب مشترکی 

   

 

که با تو یک سره  در حال گفتگو هستم  

 

 

تو کیستی؟ تو همان واژه صریح ولی   

 

 

من آستانه یک بغض در گلو هستم   

 

هم از عشیره ی اشکم هم از قبیله ی غم  

 

  

شبیه ابر بهاری بهانه جو هستم  

  

چه ماجرای عجیبی است می گریزم و باز   

 

به هرطرف بروم با تو روبرو هستم    

 

در آستانه ی یک راه پر فراز و نشیب  

  

 

بگیر دست مرا و فقط بگو : هستم   

 

محمد حسین نعمتی

  

 

نظرات 3 + ارسال نظر
مسافر دنیا سه‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 05:10 ب.ظ http://chinoat.persianblog.ir

یک دختر خوب کی میتونه باشه؟؟؟؟

س چهارشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:34 ق.ظ http://redflover.blogfa.com

سلام.نه من شاعرخوبی نیستم.ممنون که اومدین

سعدی چهارشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:07 ق.ظ

فقط دست مرا بگیر و فقط بگو هستم .. یک جاهایی تمام امید آدم همینه ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد