قصه همون دلی که........

شاعرانه عاشقانه اجتماعی درهم

قصه همون دلی که........

شاعرانه عاشقانه اجتماعی درهم

حالا تو با ما هم.................................

مثل مسافرهای تنها مانده در راهم
 
خرمای مقصد بر نخیل و دست کوتاهم
 
 
تو می توانی انچنان باشی که می خواهم ؟
 
من می توانم سایه ای باشم به دنبالت
 
تو می توانی آسمان باشی به همراهم
 
یک روز می گویی که از خاطر ببر مارا
 
یک روز می گویی که از یادت نمی کاهم
 
تو می توانی تا کنی با دیگران هر جور
 
باور ندارم نازنین حالا تو باما هم ......
من می توانم آنچنان باشم که می خواهی

  

مثل مسافرهای تنها مانده در راهم
 
خرمای مقصد بر نخیل و دست کوتاهم
 
 
تو می توانی انچنان باشی که می خواهم ؟
 
من می توانم سایه ای باشم به دنبالت
 
تو می توانی آسمان باشی به همراهم
 
یک روز می گویی که از خاطر ببر مارا
 
یک روز می گویی که از یادت نمی کاهم
 
تو می توانی تا کنی با دیگران هر جور
 
باور ندارم نازنین حالا تو باما هم ......
من می توانم آنچنان باشم که می خواهی

 

مثل مسافرهای تنها مانده در راهم
 
خرمای مقصد بر نخیل و دست کوتاهم
 
 
تو می توانی انچنان باشی که می خواهم ؟
 
من می توانم سایه ای باشم به دنبالت
 
تو می توانی آسمان باشی به همراهم
 
یک روز می گویی که از خاطر ببر مارا
 
یک روز می گویی که از یادت نمی کاهم
 
تو می توانی تا کنی با دیگران هر جور
 
باور ندارم نازنین حالا تو باما هم ......
من می توانم آنچنان باشم که می خواهی

 

 


نظرات 1 + ارسال نظر
سمیه شاکری جمعه 11 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 07:56 ب.ظ

سلام جالبه همشهری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد