Come Back

Hello I'm Back

ندیدی تو نفهمیدی...

ندیدی تو نفهمیدی...!!!

باور کن ندیدی منو وقتی خیال میکردی خیلی نامردم که دارم میزارم بری تا با خیال راحت از نبودنت ترانه بسازم و تا دنیا دنیاس ادعا کنم عاشقانه دوست داشتم ...

نه ندیدی منو وقتی داشتم میترکیدم از بغض و زبونم نمیچرخید . و دل دل این دل صاحب مرده که نمیدونم چرا مثل مال بد بیخ ریشم مونده و هیچکس نمیفهمدش و هیچکسو نمیفهمه و هیچوقت به هیچکس دل نمیبنده و هیچکس هیچوقت بهش دل نمیبنده..!!!!

نه نفهمیدی منو وقتی داشتی میرفتی و با هر قدم اطمینانت واسه رفتن بیشتر میشد و اعتمادت از من کمتر.! نه نفهمیدی تو! نه ندیدی تو !

 ندیدی تو منو وقتی تورو بارونی میدیدم

چشام تر میشد از گریه ولی از تو نرنجیدم

نخواستم التماس من تورو از من برنجونه

نخواستم دیدن اشکام یه وقت تورو بترسونه

نمیشد با تو بد باشم همینجوریش دلم خونه

دلم حتی همین الان به احساس تو مدیونه!!

نمیخواستم بمونی تو نمیخواستم که مجبور شی

برای ریختن اشکام گذاشتم خوب ازم دور شی!!!!

نمیخواستم که بالعجبار دلت درگیر من باشه

مثه زندونیا یک عمر دلت زنجیر من باشه

تو گریه گیج و گم بودم ولی میدیدمت از دور

نمیخواستم بمونی تو نمیخواستم بشی مجبور

فقط من بودم و گریه ندیدی تو نفهمیدی !!!

منو ببخش اگه از من یه وقتایی تو بد دیدی

تو وقتی یاد من باشی از این فاصله میفهمم

چشام پر میشه از گریه همینه از تو من سهمم!!

 نظر یادتون نره..............

نخستین عشق

می گویند نخستین عشق که در شباب جوانی وجود انسان را فرا می گیرد هرگز فراموش شدنی نیست و آتش سوزاننده ای آن عقل و دل و دین انسان را پایمال می کند .

من می گویم که عشق از نخستین روز تا واپسین دم حیات این بشر را چون شمعی فروزان زنده نگاه می دارد و نشاط و شادمانی بدو می بخشد .

دل بی عشق انسان را به دیار جنون می برد و بلای دل صاحبدلان عشق است و تماشای قد سرو مانند یار . ولی همین بلا مستی دل انگیزی دارد که شاید سرچشمه ی حیات ابدی فروزندگی خاصی را گرفته و منعکس می کند .

آنانی که برای یک بوسه معشوقه ی وفادار جان می دهند کسانی هستند که درخشندگی نور زندگانی جاودانی را در لبان سرخ فام زیباییان جهان احساس می کنند .

تو نیز از سرچشمه ی حیات قطراتی چند نوشیده ایی و گرنه چگونه ممکن است تا این حد فروزندگی حیات جاودانی از صورت زیبایت بتابد .

نظر یادتون نره

شکست

بودنم را هیچ کس باور نداشت ............. هیچ کس کاری به کار من نداشت

 بنویسید بعد مرگم روی سنگ ............. با خطوطی نرم وزیبا قشنگ

 اوخوابیده است دراین گور سرد ............. بودنش را هیچ کس باور نکرد 

مرا اینگونه باور کن … کمی تنها ، کمی بی کس ، کمی از یادها رفته …

------------------------------------------------------------------ 

گل نیست چنین سرکش و رعنا که تویی

مه نیست بدین گونه فریبا که تویی

غم بر سر غم ریخته آنجا که منم

دل بر سر دل ریخته آنجا که تویی

  ---------------------------------------------------------

     سکوت یعنی یه حرف که تو دلمه

یعنی یه اسم که رو لبامه

یعنی یه شرم که تو چشامه

یعنی یه آرزو که توی سینمه

سکوت یعنی دوست دارم  

بیاموزیم که اگر ستاره نیستیم, ابر هم نباشیم که جلو درخشش ستاره ها را بگیریم

 
 
 
 

جملات عاشقانه

بنام خدایی که برای قلب دوست و برای اثبات دوستی اشک را افرید

 

اگر بار گران بودیم و رفتیم اگر نامهربان بودیم و رفتیم

گرچه این دنیا ندارد اعتباری این را نوشتم تا بماند یادگاری

سلام سلامی از قلب شکسته از قلبی دور افتاده همچون کبوتری سبکبال که دراسمان عشق به پروازدرامده است سلامی به بلندای اسمان و به زلال و خلوص چشمه ساران سلامی به لطافت گرمای بهاری سلامی همچو بوی خوش اشنایی سلامی بر خواسته از دل و نشسته بر دل

 

روز اول گل سرخي برام اوردي گفتي براي هميشه دوستت دارم روز دوم گل زردي برايم اوردي گفتي دوستت ندارم روز سوم گل سفيدي برايم اوردي و سر قبرم گذاشتي و گفتي منو ببخش فقط يه شوخي بود

بهت نمی گم دوسِت دارم،ولی قسم می خورم که دوسِت دارم بهت نمی گم هرچی که می خوای بهت می دم،چون همه چیزم تویی نمی خوام خوابتو ببینم، چون توخوش ترازخوابی اگه یه روزچشمات پرِاشک شد ودنبال یه شونه گشتی که گریه کنی،صِدام کن بهت قول نمی دم که ساکتت کنم ،اما منم پا به پات گریه می کنم اگر دنبال مجسمه سکوت می گشتی صِدام کن، قول می دم سکوت کنم اگه دنبال خرابه می گشتی تا نفرتتو توش خالی کنی ، صِدام کن چون قلبم تنهاست اگه یه روزخواستی بری قول نمیدم جلوتو بگیرم اما باهات میدوم اگه بیه روز خواستی بمیری قول نمی دم جلوتو بگیرم اما اینو بدون من قبل از تو میمیرم

 

چقدرعجيبه که تا مريض نشي کسي برات گل نمي ياره تا گريه نکني کسي نوازشت نمي کنه تا فرياد نکشي کسي به طرفت برنمي گرده تا قصد رفتن نکني کسي به ديدنت نمي ياد و تا وقتي نميري کسي تورو نمي بخشه

هيچكس لياقت اشكهاي تو را ندارد و كسي كه چنين ارزشي دارد باعث اشك ريختن تو نمي شود اگر كسي تو را آنطوركه ميخواهي دوست ندارد به اين معني نيست كه تو را با تمام وجودش دوست ندارد دوست واقعي كسي است كه دستهاي تورابگيردولي قلب تورالمس كند بدترين شكل دلتنگي براي كسي آن است كه در كنار او باشي و بداني كه هرگزبه اونخواهي رسيد

 

زندگی به من آموخت که چگونه اشک بریزم اما اشک به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم

با سیم نازمژه هات یه عمره گیتارمی زنم نگاهتو کوک نکنی من خودمودارمی زنم چشمات اگه رو پنجرم طرحه ستاره نزنند دست خودم نیست دلمو به درودیوارمی زنم تواگه نباشی من مثل اون پسرکی که گمشده گوشه کوچه می شینم ازغم تو زارمی زنم


چند نصیحت به دوستان :

همیشه حسرت نداشته هاتونو نخورین

هیچ انسانی بزرگ نیست بلکه چالشهای زندگی است که اونو بزرگ می کنه

همیشه متکی به خودتون باشین

عاشق گل رز سفید هستم که نشانه ی پاکی و نجابت است

همیشه سعی کنین راهی در زندگی پیش بگیرین


سعی و تلاش کنین .

فقط خودتون می تونین به خودتون کمک کنین تا تو جامعه واس خودتون کسی بشین

عاشقانه

نظر یادتون نره

دوست دارم

چند تا دوسم داری ؟ همیشه وقتی یکی ازم می پرسید چند تا دوسم داری یه عدد

 

بزرگ میگفتم... ولی وقتی تو ازم پرسیدی چند تا دوسم داری گفتم : یکی !!!

میدونی چرا ؟چون قوی ترین و بزرگترین عددیه که میشناسم ... دقت کردی که

قشنگترین و عزیز ترین چیزای دنیا همیشه یکین ؟ ماه یکیه ... خورشید یکیه ... زمین

 یکیه ... خدا یکیه ... مادر یکیه ... پدر یکیه ... تو هم یکی هستی ... وسعت عشق

من به تو هم یکیه ... پس اینو بدون از الان و تا همیشه یکی دوستت دارم

خیلی دوستت دارم

 

                        << دوستت دارم» براي من کلام تازه نيست

حد عشقت را برايم هيچ چيز اندازه نيست

در غياب تو غريبانه فراغت مي کشم

بر گذشت لحظه ها طرحي ز طاقت مي کشم

چشمهايم را نگاه تو ضمانت مي کند

گرمي دست مرا دستت حمايت مي کند

با تنفس در هواي تو هنوزم قانعم

ابتلاي سينه را اينگونه از غم مانعم

چشمهاي مهربان تو فراموشم نشد

هيچکس جز ياد تو بي تو هم آغوشم نشد

من تو را با التهاب سينه ام فهميده ام

ساده گويم خويش را با بودنت سنجيده ام

زندگی

                         

 

زندگي سخت نيست ما سختش ميکنيم عشق قشنگ

 نيست ما قشنگش ميکنيم دل ما تنگ نيست ما تنگش

 ميکنيم دل هيچکس سنگ نيست   ما سنگش  ميکنيم

 

عشق

قدم زنان در خیابانی بلند که انتهایش بی نشان بود که درختان بلند، بلند تر از افکار من در بلندای خیابان سر به راه بی راهی گذاشته ام خیابان را یک رنگ خاکستری نمود، دست در جیب، سر به هوا و تنها به یک چیز فکر می کردم اشک، جاری در فکر نگاهش بودم از پشت پرده اشکهایم جاری قاصدکی آمد در خیالم گفتم ای کاش یک قاصدک باشد که از سوی تو آید و نوید آن را دهد که دگر من نماند و ما شود ...

کاش قاصدک می اومد و خبری از عشق از من از ما از ارزش دوست داشتن و احساسات می آورد.

کاش می گفت ارزش یک ذره محبت را

... و من می گفتم کی و کجا و او نوید زمان و مکانی را می داد که من ما شود و در آن لحظه قلبم را به ضرب سکه ی عشق می سپردم و بر دیواره ی قلبم اسمی حک می کردم و این چنین باشد آغاز اولین عشق ...

بگذار اشکهایت جاری شوند ، بگذار گل لبخند بر لبانت بشکفد بگذار من نیز زندگی نمایم بگذار با تو زندگی کنم .

عزیزم یک نفر ... یک جایی ... تمام رویاهایش به لبخند توست پس هر گاه احساس تنهایی کرد رو به شهر خیال و رویا می کنه این رو بخاطر می آره که ای کاش مال من باشه اون نگای پر از رمز و راز.

 اون یه نفر در حال فکر کردن به توست ...


آری آغاز دوست داشتن زیباست  ***    هر چند پایان راه ناپیداست

من دگر به پایان نیندیشم           ***    که همین دوست داشتن زیباست

مسافر

‫ﻣﺴـﺎﻓﺮ ﺷـﻬﺮ ﻏﻤﻲ ‫ﻏﺮﻳﺒﻲ ﻣﺜﻞ ﺧﻮدﻣﻲ

‫ﺗﻮ ﺻﻮرﺗﺖ ﭘﺮ از ﻏﻤﻪ ‫ﻏﺼـﻪ داري ﻳـﻪ ﻋﺎﻟﻤﻪ

‫دوﺳﺖ داري درد دل ﻛﻨﻲ‫دﻟـﺖ ﮔـﺮﻓـﺘـﻪ از ﻫـﻤـﻪ

................................ 

‫ﻏﺮﻳـﺒـﻪ ﺗـﻮي ﻏﺮﺑﺖ‫ﻧﮕﻲ ﭼﻲ ﺷﺪ ﻣﺤﺒﺖ

‫ﺑـﮕﻲ ﻣﻴـﮕﻦ دﻳـﻮوﻧـﻪ اﺳﺖ

‫ﺣﺮﻓﺎش ﭼﻪ ﺑﭽﻪ ﮔﻮﻧﻪ اﺳﺖ

‫ﺗـﻘـﺼـﻴـﺮ آدﻣـﺎ ﻧـﻴﺴﺖ

‫اﻳﻦ ﻫﻤﻪ درد، دوا ﻧﻴﺴﺖ

‫آﺑـﻪ و ﻧـﻮن و ﻧـﻔﺲ ‫ﻛﺠﺎ اوﻣﺪي ﺗﻮ ﻗﻔﺲ

 ..............................

ﺗﻮ ﻫـﻢ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﻫﺎ ‫ﺳﺮ دو راﻫﻲ ﻣﻮﻧﺪي و

‫دل رو ﺑﻪ درﻳـﺎﻫﺎ زدي

‫ﮔـﻔﺘﻲ ﻏﺮﻳـﺒـﻲ ﺑـﻬﺘﺮه

‫واﺳﻪ ﻫﻤﻪ در ﺑﻪ درا

‫اﻳﻦ دﻳﮕﻪ راه آﺧـﺮه

......................... 

‫ﺗـﻮ ﺷـﻚ و ﺗـﻮي ﺗﺮدﻳﺪ ‫ﭼﺸﻤﺎت ﻛﺠﺎ رو ﻣﻲدﻳﺪ

‫ﺗـﻮ ﺷـﻚ و ﺗـﻮي ﺗﺮدﻳﺪ

‫ﭼﺸﻤﺎت ﻛﺠﺎ رو ﻣﻲدﻳﺪ

............................ 

‫ﻏﺮﻳـﺒـﻪ ﺗـﻮي ﻏﺮﺑﺖ ‫ﻧﮕﻲ ﭼﻲ ﺷﺪ ﻣﺤﺒﺖ

‫ﺑـﮕﻲ ﻣﻴـﮕﻦ دﻳـﻮوﻧـﻪ اﺳﺖ ‫ﺣﺮﻓﺎش ﭼﻪ ﺑﭽﻪ ﮔﻮﻧﻪ اﺳﺖ

‫ﺗـﻘـﺼـﻴـﺮ آدﻣـﺎ ﻧـﻴﺴﺖ

‫اﻳﻦ ﻫﻤﻪ درد، دوا ﻧﻴﺴﺖ

‫آﺑـﻪ و ﻧـﻮن و ﻧـﻔﺲ

‫ﻛﺠﺎ اوﻣﺪي ﺗﻮ ﻗﻔﺲ

 

 

نقاب

‫اي ﺑـﺎزﻳـﮕﺮ! ﮔـﺮﻳـﻪ ﻧـﻜـﻦ، ﻣـﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﻮن ﻣـﺜﻞ ﻫـﻤﻴﻢ

‫ﺻﺒﺤﻬﺎ ﻛﻪ از ﺧﻮاب ﭘﺎ ﻣﻴﺸﻴﻢ ﻧﻘﺎب ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻣﻲزﻧﻴﻢ

‫ﻳﻜﻲ ﻣﻌﻠﻢ ﻣﻴـﺸﻪ و ﻳﻜﻲ ﻣﻴﺸﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﺪوش

‫ﻳﻜﻲ ﺗﺮاﻧﻪﺳﺎز ﻣﻴﺸﻪ ﻳﻜﻲ ﻣﻴﺸﻪ ﻏﺰل ﻓﺮوش

‫ﻛﻬﻨﻪ ﻧﻘﺎب زﻧﺪﮔﻲ ﺗﺎ ﺷﺐ رو ﺻﻮرﺗﻬﺎي ﻣﺎﺳﺖ

‫ﮔﺮﻳﻪﻫﺎي ﭘـﺸﺖ ﻧﻘﺎب ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﻲ ﺻﺪاﺳﺖ

 ﻫﺮ ﻛﺴﻲ ﻫﺴﺘﻲ ﻳﻪ دﻓﻌﻪ ﻗـﺪ ﺑـﻜﺶ از ﭘﺸﺖ ﻧﻘﺎب

‫از رو ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺣﺮف ﻧـﺰن، رﻫﺎ ﺷﻮ از ﺣﻴﻠﻪي ﺧﻮاب

‫ﻧـﻘﺶ ﻳـﻚ درﻳـﭽـﻪ رو رو ﻣـﻴﻠـﻪ ﻗﻔﺲ ﺑﻜﺶ

‫ﺑﺮاي ﻳﻚ ﺑﺎر ﻛﻪ ﺷﺪه ﺟﺎي ﺧﻮدت ﻧﻔﺲ ﺑﻜﺶ

 ﻛﺎﺷﻜﻲ ﻣﻴﺸﺪ ﺗﻮ زﻧﺪﮔﻲ، ﻣﺎ ﺧﻮدﻣﻮن ﺑﺎﺷﻴﻢ و ﺑﺲ

‫ﺗـﻨـﻬﺎ ﺑـﺮاي ﻳـﻚ ﻧـﮕـﺎه، ﺣـﺘﻲ ﺑـﺮاي ﻳـﻚ ﻧﻔﺲ

‫ﺗﺎ ﻛﻲ ﺑﻪ ﺟﺎي ﺧﻮدِ ﻣﺎ ﻧﻘﺎبِ ﻣﺎ ﺣﺮف ﺑﺰﻧﻪ؟

‫ﺗﺎ ﻛﻲ ﺳﻜـﻮﺗـﻮ  ر‪ج زدن ﻧﻘﺶﻧﻤﺎﻳﺶ ﻣﻨﻪ؟

 ﻫﺮ ﻛﺴﻲ ﻫﺴﺘﻲ ﻳﻪ دﻓﻌﻪ ﻗـﺪ ﺑـﻜﺶ از ﭘﺸﺖ ﻧﻘﺎب

‫از رو ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺣﺮف ﻧـﺰن، رﻫﺎ ﺷﻮ از ﺣﻴﻠﻪي ﺧﻮاب

‫ﻧـﻘﺶ ﻳـﻚ درﻳـﭽـﻪ رو رو ﻣـﻴﻠـﻪ ﻗﻔﺲ ﺑﻜﺶ

‫ﺑﺮاي ﻳﻚ ﺑﺎر ﻛﻪ ﺷﺪه ﺟﺎي ﺧﻮدت ﻧﻔﺲ ﺑﻜﺶ

‫ﻣﻲﺧﻮام ﻫﻤﻴﻦ ﺗﺮاﻧﻪ رو، رو ﺻﺤﻨﻪ ﻓﺮﻳﺎد ﺑﺰﻧﻢ

‫ﻧـﻘـﺎﺑـﻤﻮ ﭘـﺎره ﻛـﻨـﻢ، ﺟـﺎي ﺧـﻮدم داد ﺑﺰﻧﻢ

دل شکسته

دل شکسته

 شيشه ای می شکند...يک نفر می پرسد... که چرا شيشه شکست؟

 مادر می گويد...شايد اين رفع بلاست. يک نفر زمزمه کرد...باد سرد

 وحشی مثل يک کودک شيطان آمد. شيشه ی پنجره را زود شکست.

 کاش امشب که دلم مثل آن شيشه ی مغرور شکست، عابری خنده کنان

 می آمد...تکه ای از آن را برمی داشت مرهمی بر دل تنگم می شد...

اما امشب ديدم...هيچ کس هيچ نگفت غصه ام را نشنيد... از خودم

 میپرسم آيا ارزش قلب من از شيشه ی پنجره هم کمتر است؟ دل،سخت

 شکست اما، هيچ کس هيچ نگفت و نپرسيد چرا؟

 

 

  اگر من و تو دو تا برگ بودیم هنگام خزان کاشکی زودتر از تو می شکستم و می افتادم تا  وقتی تومی افتی تو رو در اغوش بگیرم....

عشق چیست؟

 عشق چيست؟

زندگي بدون عشق مثل استفاده از تنفس مصنوعي است.

 

عاشق شدن، دوست داشتن نيست

بسياري مردم با كشش و جذب به همديگر مواجه شدند اما از آن ببعد شادتر زندگي نمي كنند چرا؟ چون بيشتر آنها كشش را با معني عشق اشتباه گرفتند.

در مورد عشق مطالب زيادي وجود دارد اما  اين مطلب در اينجا  صحيح تر به نظر مي رسد. بياييد توضيحي در مورد عشق دهيم. وقتي كسي را دوست داريد ارزش زيادي براي آن شخص قائليد چون انتخابي كرده ايد و براي افزايش اين علاقه و عشق راههايي را پيشنهاد مي كنيد. همچنين آسايش و پيشرفت را در بالاترين الويت انتخاب دوست و عشقتان قرار مي دهيد. بله اين يك انتخاب است و نياز به جمع آوري اطلاعاتي داريد كه نياز به صرف زمان دارد. پس دلايل و چيزهاي زيادي بعنوان اولين نشانه عشق وجود ندارد.

اگر چه در اين نمونه منظور از پيشنهاد راهكارهايي از سوي شما به اين معني نيست كه فداكاري كنيد يا از ابتكارات و تجارب ديگران محروم بمانيد. اكثر مردم «عشق ورزيدن» را به همراه «كمك از تجارب ديگران» بيان مي كنند. اما روانشناسان آشنا با رفتارهاي انساني، فهميدند كه «عشق ورزيدن» معناي ديگري دارد. زماني كه عشق مي ورزيد زندگي و شادي را بالقوه تجربه مي كنيد.

از اينرو كساني كه عشق به ديگران مي ورزند، باارزش ترين هديه اي كه مي بايستي ارائه دهند: شادي، فهم و عشقشان براي زندگي است. براي ديگران اين چيزها باارزش تر از پول است، و هنوز آنها مايل به عشق ورزيدن بطور رايگان و آزاد هستند. پس اتفاق عجيبي مي افتد. با عشق ورزيدن، زندگي ديگران را با شادي، سرزندگي و فهم يا درك كه بخشي از وجود آنهاست، پر مي كنند. زماني كه همه اين چيزهاي خوب زندگي شخص را ارتقا داد، شخص آن احساسات را بروز مي دهد، شادي تولدي نو مي بخشد كه مي تواند بين هر دو آنها تقسيم شود. بنابراين با عشق ورزيدن، مردم به طور غيرارادي عشق را دريافت مي كنند، ولو اينكه آنها با اين قصد و غرض عشق نورزيده باشند.

چرا ما به عشق نياز داريم؟

«بزرگترين چيزي كه تا كنون ياد گرفته ايم عاشق بودن و عشق ورزيدن است.» نات كينگ، ميلز ديويس.

از لحظه اي كه متولد شده ايم و حتي قبل از آن، طبيعت براي ما زمينه عشق ورزي مادر را فراهم آورده است. بدون آن عشق، زنده ماندن ما غير ممكن بنظر مي رسد. عشق مادر مترادف مراقبت، حمايت و پرورش كودك است. ارتباط ما با «مادر» اولين درك ما از عشق است. همانطور كه در جريان زندگي پيشرفت مي كنيم ياد مي گيريم كه عشق به معني حفظ و مراقبت از آسايش خودمان است.

عشق خالص مادر نشانه اي از عشق زيستن است، عشقي كه هدفي جز زنده ماندن ندارد. بعضي مردم مي خواهند كه از اين نوع عشق در روابط و مراحل ديگر زندگي خود مثل سنين بلوغ نيز داشته باشند. يكي از دوستان من بيان مي كرد كه مادرش به او گفته هر وقت زني را پيدا كردي كه مثل مادر به تو عشق بورزد، همچون مادري كه وجود و زندگي اش را نثار فرزندش مي كند، فوراً با آن زن ازدواج كن. دوستم نزديك به 50 سال دارد و هنوز ازدواج نكرده است.

عشق مادر ذاتاً يك طرفه است، گذشته از دريافتهاي جانبي كه دارد، ولي عشق بخشيدن او يك طرفه است. اما در تصور متعارف از عشق، طرفين متقابل، بخشيدن و دريافت عشق را تقسيم مي كنند. همه مي دانيم در روابط بهره برداري، هر دو شريك بهمديگر نياز دارند، «بهره بردار» نياز به كسي دارد كه از او بهره برداري كند و «وابسته» نياز به بهره برداري دارد. در چنين روابطي وابستگي متقابل تا وقتي كه طرفين وجود داشته باشند، ادامه مي يابد. برخلاف روابط مادر و بچه كه اين روابط نابرابر است.

همراهي و ياري

بديهي است كه همراهي نياز اساسي در زندگي است، انسانها هميشه نياز به همراه و ياور را ابراز مي كنند. افراد حداقل نياز به يك فردي دارند كه صميصيت و ارزشهاي مهم زندگي را با آنها تقسيم كنند.

همچنين مردم نياز به دريافت چيزهايي دارند كه به افراد ارزش دهد، چيزهايي كه خوشي و شادي ببخشد، چيزهايي كه بتوانند دوست داشته باشند و در نهايت دليلي براي زندگي به افراد دهد. ديده ايم افرادي كه كسي را براي دوست داشتن ندارند و حقيقتاً خود را تنها مي بينند، حيوانات يا گياهاني را در منزل خود نگه داري مي كنند. بخاطر داشته باشيد كه يك گياه سالم با اينكه مي تواند سموم را از هوا جذب كند و هواي سالمي را در اختيار قرار دهد اما به تنهايي نمي تواند زندگي خوبي را به ارمغان آورد.

 

عشق

من محکوم شدم به تنهایی...
 
 
کوله بارم را به دستم دادی و مرا از جزیره قلبت تبعید کردی به
دوردست ها...
آنقدر دور که هوای برگشتن به سرم نزند...
تو برای مجازات کسی که نمی دانست مرتکب کدامین گناه بود
که مجازاتی این چنین سنگین برایش رقم زد نیازی نبود وامدار
این همه فاصله شوی...
شایداین من بودم که نمی دانستم درآستان قصر پادشاهی
قلبت صادقانه دوست داشتن جرم است و گناهی بزرگ...
نترس...سرزنشت نمی کنم...نای برگشتن را هم ندارم ...
همان یک ذره نیرو و توانی را هم که داشتم خرج دلتنگی هایم
کردم...
درست است ناعادلانه مجازاتم کردی... و در کمال بی انصافی و
نهایت دلبستگی مرا از خود راندی...
اما آیا می دانستی هنوز هم تویی آن پادشاه کلبه حقیرانه
 
قلبم؟؟؟؟
           
                       Your Image Thumbnail                                                 Your Image Thumbnail
 

تقديم به اوني كه....خودش ميدونه

««خيـــــــــــلي دوستش دارم»»

 

 

...::دوســـــت دارم نه با هـــــوس::...

...::دوســــــــت دارم نه در قـــفـــس::...

...::دوســـــت دارم تا آخـــــــرين نـــــفــس::...

 

نظر         یادتون         نره

عشق

شکست:

از یک عاشق شکست خورده پرسیدم:

 بزرگ ترین اشتباه؟ گفت عاشق شدن

گفتم بزرگ ترین شکست؟ گفت شکست عشق

گفتم بزرگترین درد؟ گفت از چشم معشوق افتادن

گفتم بزرگترین غصه؟ گفت یک روز چشم های معشوق رو ندیدن

گفتم بزرگترین ماتم؟ گفت در عزای معشوق نشستن

گفتم قشنگ ترین عشق؟ گفت شیرین و فرهاد

گفتم زیبا ترین لحظه؟  گفت در کنار معشوق بودن

گفتم بزرگترین رویا؟ گفت به معشوق رسیدن

پرسیدم بزرگترین ارزوت؟ اشک تو چشماش حلقه زدو با نگاهی سرد گفت: ( مرگ )

---------------------------------------------------------------------

چرا ؟

برایت خاطراتی برروی این دفتر سفید نوشتم

که هیچ کسی نخواهد توانست چنین خاطرات شیرینی را

برای بار دوم برایت بازگوید

چرا مرا شکستی؟ چرا؟

اشعاری برایت سرودم

که هیچ مجنونی نتوانست مهربانی ومظلومیت چهرهات راتوصیف کند

چراتنهایم گذاشتی؟چرا؟

چهره ی پاک ومعصومت را هزار بار برروی ورق های باقی مانده ی وجودم نگاشتم

چرا این چنین کردی بامن ؟چرا؟

زیبا ترین ستارگان اسمان رابرایت چیدم

خوشبو ترین گلهای سرخ رابه پایت ریختم

چرا این چنین شد؟چرا

من که بودم .که هستم.

-------------------------------------------------------------------------------

 

دیگه از دست تو و ترانه هات خسته شدم
دیگه از شنیدن رنگ صدات خسته شدم
چه جوری بگم هنوز خیلی دوست دارم ولی
انگار از بیشتر از این بودن باهات خسته شدم
منی که عمرم و زندگیم تو چشمای تو بود
باورت نمی شه که از رنگ چشات خسته شدم
انقدر نگام کردی که دیگه زد به سرم
از اون آتیش خوابیده تو نگات خسته شدم
تو به من می گی بی انصافم و حق داری بگی
با کدوم بهونه بنویسم برات خسته شدم
انقد آب و هوا واسم عروض کردی که من
آخر از دست همون آب و هوات خسته شدم
گفتم این کار و نکن کردی و رفتی و ببین
دیدی آخر از تموم اون کارات خسته شدم
حرفات انگار دیگه روی دل من نمی شینه
انقدر عوض شدی که من به جات خسته شدم
شب و روزات مث روز و شبای قدیم نبود
از دس تفاوت روز و شبات خسته شدم
دیگه فرقی نداره پیشت باشم یا نباشم
تو یه بی تفاوتی ،‌ من از فضات خسته شدم
دوس داری بری ، برو ، دلت می خواد باشی بمون
من که از تمام حرف و تصمیمات خسته شدم
انقدر صدام نکردی از خودم بدم میاد
از این اسم و نگفتنات خسته شدم
یه روزی غریبه ای ، یه روز آشنا، من از
بازی زشت غریب آشنات خسته شدم
تو چی فکر کردی خیال کردی من عاشق می مونم
من از این فکرای غرق ادعات خسته شدم
واسه تو حتی دیگه شبا دعا نمی کنم
راستشو بخوای دیگه من از دعات خسته شدم
من شکایت تو رو به کی کنم ؟ برم کجا ؟
به جون خودت قسم نه ،‌ به خدات خسته شدم
چه قدر ببخشمت من دیگه چیزی ندارم
به خدا از دس این همه خطات خسته شدم
روزی صد تا غم و غصه توی قلبم می ذاری
منم آدمم از این درد و بلات خسته شدم
انقدر واست می میرم واسه من تب می کنی ؟
حق دارم از این دل بی اعتنات خسته شدم
تو خودت منو نخواستی ، من گناهی ندارم
از دس اون چشای دور از وفات خسته شدم
شعر و اینجوری نوشتم کسی با خبر نشه
مثلا من از تو و خاطره هات خسته شدم
کی می دونه تو پشیمون شدی و نوشتی که
حتی از دیدن عکس و هدیه هات خسته شدم
ای خدا ،‌ اینو فقط من و تو و اون می دونیم
نشونم بده یه جور راه نجات ، خسته شدم

                            نظر یادتون نره

 

من رفتم....

غروب

چشمای منتظر به پیچ جاده دلهره های دل پاک و ساده ،

پنجره ی باز و غروب پاییز نم نم بارون تو خیابون خیس .

یاد تو هر تنگ غروب تو قلب من میکوبه سهم من از با تو بودن غم تلخ غروبه ،

 غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده برام یه یادگاریه جز اون چیزی نمونده...

 چشمای منتظر به پیچ جاده دلهره های دل پاک و ساده

پنجره ی باز و غروب پاییز نم نم بارون تو خیابون خیس .

 یاد تو هر تنگ غروب تو قلب من میکوبه سهم من از با تو بودن غم تلخ غروبه ،

غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده برام یه یادگاریه جز اون چیزی نمونده...

تو ذهن کوچه های آشنایی پرشده از پاییز تن طلایی

تو نیستی و وجودم و گرفته شاخه ی خشک پیچک تنهایی!

یاد تو هر تنگ غروب تو قلب من میکوبه سهم من از با تو بودن غم تلخ غروبه...

غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده برام یه یادگاریه جز اون چیزی نمونده...

تو ذهن کوچه های آشنایی پرشده از پاییز تن طلایی

تو نیستی و وجودم و گرفته شاخه ی خشک پیچک تنهایی!

یاد تو هر تنگ غروب تو قلب من میکوبه سهم من از با تو بودن غم تلخ غروبه...

غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده برام یه یادگاریه جز اون چیزی نمونده...

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

عشق...

بی عشق...

بي نگاهِ عشق مجنون نيز ليلايي نداشت

بي مقدس مريمي دنيا مسيحايي نداشت

 بي تو اي شوق غزل‌آلوده‌ي شبهاي من

 لحظه‌اي حتي دلم با من هم‌آوايي نداشت

آنقدر خوبي که در چشمان تو گم مي‌شوم

 کاش چشمان تو هم اينقدر زيبايي نداشت!

 اين منم پنهانترين افسانه‌ي شبهاي تو

 آنکه در مهتاب باران شوقِ پيدايي نداشت

در گريز از خلوت شبهاي بي‌پايان خود

 بي تو اما خوابِ چشمم هيچ لالايي نداشت

------------------------------------------------------------------------------------------------------------

تنهایی

 دیر گاهیست که تنها شده ام

باز هم قسمت غم ها شده ام

 من که بی تاب شقایق بودم

 قصه ی غریب صحراشده ام

مگرآینه زمن بی خبرشده است

همدم سردی یخها شده ام

 وسعت دردفقط سهم من است

            که اسیر شب یلدا شده ام              

  کاش چشمان مرا خاک کنند

               تا نبینم که چه تنها شده ام  

                   

----------------------------------------------------------------------------------------

تنهایی

 کاش در کنج تنهایی خود یادم کنی

کاش روزی از ته دل فریادم کنی

کاش روزی یک نظر در چشم من

یک شرر از عشق تابانت کنی

گر گدای عشق خوار و خسته و فرسوده شد

من گدای عشق تو هر چند تو خوارم کنی

گر بسوزد قلب من نه باک نیست

آرزو کردم کز آتش عشقت تو سرشارم کنی

عشقولانه

زيباترين قلب

روزي مردي جواني وسط شهري ايستاده بود و ادعا  مي كرد كه زيبا ترين قلب را در آن منطقه

دارد جمعيت زياد جمع شدند. قلب او كاملآ سالمبود و هيچ خد شه اي برآن وارد  نشده بود وهمه

تصديق كردند كه قلب او به راستي زيباترين قلبي است كه تا كنون ديده اند.مرد با كمال افتخار  

صدايي بلند به تعريف قلب خود پرداخت .ناگهان پيرمردي جلوي جمع امد وگفت كه قلب تو به

زيبايي قلب من نيست .مرد جوان و ديگران با تعجب به قلب پيرمرد نگاه كردند قلب او با قدرت

تمام مي تپيد اما پر از زخم بود .قسمت هاي از قلب او برداشته شده وتكه هاي جايگزين آن شده

بود وآنها به راستي  جاهاي خالي را به خوبي پر نكرده بودند براي همين گوشه هاي دندانه

دندانه در آن ديده مي شد .در بعضي نقاط شيارهاي عميقي  وجود داشت كه هيچ

تكه اي آن را پر نكرده بود ،مردم به قلب پيره مرد خيره شده بودند با خود مي گفتند

 كه چه طور او ادعا مي كند  كه زيباترين قلب را دارد ؟

مرد جوان به پيره مرد اشاره كرد و گفت تو حتمآ شوخي مي كني :قلب خود را

با قلب من مقايسه كن قلب تو فقط مشتي زخم و بريدگي وخراش است .پيرمرد گفت

درست است .قلب تو سالم به نطر مي رسد اما من هرگز قلب خود را با قلب تو عوض

نمي كنم .هر زخمي نشانگر انساني است كه من عشق را به اوداده ام،من بخشي از قلبم

را جدا كرده ام وبه او بخشيده ام .گاهي او هم بخشي از قلب خود را به من داده است 

كه به جاي آن تكه ي بخشيده شده قرار داده ام :اما چون اين دو عين هم نبوده اند گوشه

هايي دندانه دندانه درقلبم وجود دارد كه برايم عزيزند :چرا كه ياد آور عشق ميان دو 

انسان هستند.بعضي وقتها بخشي از قلب رابه كساني بخشيده ام اما انها چيزي از 

قلبشان را به من نداده ند ،اينها همين شيارهاي عميق هستند .گرچه دردآور هستند اما 

يادآور عشقي هستند كه داشته ام .اميدوارم كه انها هم روزي بازگردند و اين شيارهاي 

عميق را با قطعه اي كه من در انتظارش بودم پر كنند ،پس حالا مي بيني كه زيباي

واقعي چيست؟

مرد چوان بي هيچ سخني ايستاد ،در حالي كه اشك از گونه هايش سرازير مي شد به

سمت پيرمرد رفت ازقلب جوان و سالم خود قطعه اي بيرون آورد و با دست هاي

لرزان به پيرمرد تقديم كرد پيرمرد آن را گرفتو در گوشه اي از قلبش جاي داد و

بخشی از قلب پير و زخم خود را به جاي قلب مرد جوان گذاشت.

مرد جوان به قلبش نگاه كرد :ديگر سالم نبود،اما از هميشه زيبا تر بود زيرا كه عشق از قلب

پيرمرد به قلب اونفوذ كرده بود....


http://pix2pix.org/my_unzip/1229117444pix2pix.org-14.jpg
 

--------------------------------------------------------------------------------------------

فقط کسی معنی دل تنگی را درک می کند که طعم وابستگی را چشیده باشد پس هیچوقت به کسی وابسته نشو که سر انجام آن وابستگی دلتنگیست

باغبان ز من آزرده مشو غنچه نچیدم ……پاره های جگر است اینکه به دامن دارم

اسمتو واسه دلخوشی می خوام ، دلتو واسه عاشقی می خوام ، صداتو واسه آرامش می خوام ، دستت رو واسه نوازش می خوام ، پاهاتو واسه همراهی می خوام ، عطرت رو واسه مستی می خوام ، خیالت رو واسه پرواز می خوام ، خودت رو واسه پرستش می خوام .

http://i35.tinypic.com/23iul8w.jpg

دیشب تو فکرت بودم که یه قطره اشک از چشمام جاری شد ، از اشک پرسیدم: چرا اومدی؟ گفت: آخه تو چشمات کسی هست که دیگه اونجا جای من نیست

اگه چشمات پرسید بگو ندیدمش . اگه گوش هات پرسید بگو نشنیدمش . اگه دستت لرزید بگو مال سرما ست . اما اگه دلت لرزید به خودت دروغ نگو ، دوستش داری .

اگه تورو خواستن اشتباهه ، اگه با تو بودن اشتباهه ، اگه عاشق تو بودن اشتباهه ، اگه واسه تومردن اشتباهه پس تو بهترین و قشنگترین اشتباه زندگی من هستی

بزرگترین آرزویم این بود که کوچیکترین آرزوی تو باشم

موقعی که می خواستمت می ترسیدم نگات کنم ، موقعی که نگات کردم ترسیدم باهات حرف بزنم . موقعی که باهات حرف زدم ترسیدم نازت کنم ، موقعی که نازت کردم ترسیدم عاشقت بشم . حالا که عاشقت شدم می ترسم از دستت بدم .

می‌خواهم آنقدر پیر شوم تا مرا نشناسی . آن روز شاید به درد دل پیرمردی گوش دهی

یه دختر کوری تو این دنیای نامرد زندگی می کرد . این دختره یه دوست پسری داشت که عاشقه اون بود . دختره همیشه می گفت: اگه من چشمامو داشتم و بینا بودم همیشه با اون می موندم . یه روز یکی پیدا شد که به اون دختر چشماشو بده . وقتی که دختره بینا شد دید که دوست پسرش کوره . بهش گفت: من دیگه تو رو نمی خوام برو . پسره با ناراحتی رفت و یه لبخند تلخ بهش زد و گفت: مراقب چشمای من باش .

--------------------------------------------------------------------------------------------

ازش پرسیدم چقدر منو دوست داری؟ گفت: به اندازه جوهر خودکارم . گفتم: خیلی نامردی چون جوهر خودکارت یه روز تموم می شه لبخند زد و گفت: خودکار من اصلا جوهر نداره .

همیشه با به دست آوردن اون کسی که دوستش داریم نمیتوانیم صاحبش شویم ، گاهی لازمه ازش بگذریم . تا بتونیم صاحبش بشیم

اگر می خوای صد سال زندگی کنی ، من می خوام یه روز کمتر از صد سال زندگی کنم ، چون من هرگز نمی تونم بدون تو زنده باشم

کاش قلبم درد تنهایی نداشت ، چهره ام هرگز پریشانی نداشت ، برگهای آخر تقویم عشق حرفی از یک روز بارانی نداشت ، کاش می شد راه سرد عشق را بی اختیار پیمود و قربانی نداشت

آنگاه که با دستانت واژه ی عشق را بر قلبم نوشتی سواد نداشتم ، اما به دستانت اعتماد داشتم . حال سواد دارم اما دیگر به چشمان خود اعتماد ندارم .

افسوس ... آن زمان که باید دوست بداریم کوتاهی می کنیم ، آن زمان که دوستمان دارند لجبازی می کنیم و بعد ... برای آنچه از دست رفته آه می کشیم .

به همه لبخند بزن اما با 1 نفر بخند ، همه را دوست داشته باش اما به 1 نفر عشق بورز ، تو قلب همه باش اما قلبت مال 1 نفر باشه .

گفتگوی ماه و نابینا:
نابینا گفت: دوستت دارم .
ماه گفت: تو که منو نمی بینی چطوری دوستم داری .
نابینا گفت: اگه می دیدمت عاشق زیباییت می شدم اما الان که نمی بینمت عاشق خودت هستم

اگه یه روز کسی بهت گفت دوست دارم سعی نکن بهش بگی دوستش داری . اگه گفت عاشقتم سعی نکن عاشقش بشی . اگه گفت همه ی زندگیش تویی سعی نکن همه ی زندگیش باشی ، چون یه روز میاد و بهت میگه ازت مُتنفرم اونوقت تو نمی تونی سعی کنی ازش مُتنفر بشی .

عشق مثه یه گنجیشک می مونه ... اگه محکم بگیریش میمیره ... اگه شل بگیریش می پره ... پس سعی کن یه طوری بگیریش که آروم تو دستات خوابش ببره .

می دونی چرا بین انگشتان دست فاصله هست؟ چون یه روزی یه دستی پیدا می شه که این فاصله ها رو پر کن

كوچولو، بزرگترین مركز مطالب و اشعار  و عكسهای عاشقانه
 --------------------------------نظر یادتون نره--------------------------------
 

عشقولانه

اگه کسی دلت وشکست چیزی نگویه روزی دلش میشکنه و صداش در میاد

 تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com

 روزگاری جاده بودم جادهای غرق تردد

جادهای کز رفت وامدلحظه ای خالی نمیشد

من که بسیری رفیقان را به ابادی رساندم

عاقبت خود ماندم و ویرانه ی تنهایی خود

ای عشق کمک کن به پایان برسیم     چون مزرعه عشق به باران برسیم 

یا من برسم به یار یا یار به من            یا هر دو بمیریم وبه پایان برسیم  

  

 به کوه گفتم عشق چیست؟ لرزید ...

به ابر گفتم عشق چیست؟ بارید ...

به باد گفتم عشق چیست؟ وزید ...

به پروانه گفتم عشق چیست؟ نالید ...

به گل گفتم عشق چیست؟ پر پر شد ...

و به انسان گفتم عشق چیست؟ اشک در دیدگانش جاری شد و گفت: دیوانگی ست

¸.•´¸.•*¨) ¸.•*¨)
(¸.•´ (¸.•´ .•´ ¸¸.•¨¯`•
_____****__________****
___***____***____***__ ***
__***________****_______***
_***__________**_________***
_***_____________________***
_***_____________________***
__***___________________***
___***_________________***
____***______________ ***
______***___________***
________***_______***
__________***___***
____________*****
_____________***
______________*

تنهایی

               

شده یه چیزی تو دلت سنگینی کنه....؟؟؟خیلی سخته ادم کسی رو نداشته باشه...


دلش لک بزنه که با یکی درد دل کنه ولی هیچکی نباشه...


نتونه به هیچکی اعتماد کنه هر چی سبک سنگین کنه تا دردش رو به یکی بگه ...


نتونه آخرش برسه به یه بن بست ...


تک وتنها با یه دلی که هی وسوسش می کنه اونو خالی کنه ...


اما راهی رو نمی بینه سرش روکه بالا می کنه آسمون رو می بینه به اون هم نمی تونه بگه...


خیری از آسمون هم ندیده

مگه چند بار اشک های شبونش رو پاک کرده...؟!

 

بهش محل هم نداده تا رفته گریه کنه زود تر از اون بساط گریه اش رو پهن کرده تا کم نیاره ...

 

خیلی سخته ادم خودش به تنهایی خو کنه اما دلی داشته باشه که مدام از تنهایی بناله...

 

خیلی سخته ادم ندونه کدوم طرفیه؟!

 

خیلی سخته ادم احساس کنه خدا انو از بنده هایش جدا کرده ...

 

خیلی سخته ندونی وقتی داری با خدا درددل می کنی داره به حرفات گوش می ده یا ...

 

پرده ی گناهات انقدر ضخیم شده که صدات به خدا نمی رسه.... ؟!

...................................... نظر یادتون نره..............................

این روزا

پسرکی دو خط سیاه موازی روی تخته کشید خط اولی به دومی گفت ما میتوانیم
زندگی خوبی داشته باشیم . دومی قلبش تپید و لرزان گفت بهترین زندگی !!! در
همان زمان معلم بلند فریاد زد دو خط موازی هیچگاه به هم نمی رسند. و بچه ها
همه با هم تکرار کردند دو خط موازی هیچگاه به هم نمیرسند مگر آنکه یکی از آنها
برای رسیدن به دیگری خود را بشکند.

 

عشق نمی پرسه تو کی هستی؟ عشق فقط میگه: تو ماله منی .
عشق نمی پرسه اهل کجایی؟ فقط میگه: توی قلب من زندگی می کنی .
عشق نمی پرسه چه کار می کنی؟ فقط میگه:
باعث می شی قلب من به ضربان بیفته .
عشق نمی پرسه چرا دور هستی؟
فقط میگه: همیشه با منی .
عشق نمی پرسه دوستم داری؟
فقط میگه: دوستت دارم.

 

میونه خواب و بیداری تو رو میدیدم انگاری
به من گفتی نشو عاشق که عشق داره گرفتاری
گذاشتی سر روی شونم به من گفتی نمی دونم
چگونه میشه عاشق شد تو این دنیای بیزاری؟!
نشو عاشق! نباش عاشق! نگو حتی دوستم داری!
ولی بی عشق چه خواهی کرد؟!
من که قصه ی عشقمو با توتوی زندگی دیدم
هوای قلبمو با تو هوای بندگی دیدم
نپرسیدم نترسیدم منی که عاشقت بودم،
چرا گفتی که خواب عشقمو رو سادگی دیدم؟!
چرا عاشق ترین بودم تورو عاشق نمی دیدم؟!
عجب خواب پریشونی تو رویای تو می دیدم
که حتی آرزو کردم، تو رو هرگز نمی دیدم
نشو عاشق...
نباش عاشق...
باشه!!!

نظر یادتون نره

عشقولانه


وقتی کسی رو دوس داری،حاضری جون فداش کنی

حاضری دنیارو بدی،فقط یه بار نیگاش کنی

به خاطرش داد بزنی،به خاطرش دروغ بگی

رو همه چی خط بکشی،حتّی رو برگ زندگی

وقتی کسی تو قلبته،حاضری دنیا بد بشه

فقط اونی که عشقته،عاشقی رو بلد باشه

قید تموم دنیارو به خاطرِ اون می زنی

خیلی چیزارو می شکنی ، تا دل اونو نشکنی

حاضری که بگذری از دوستای امروز و قدیم

امّا صداشو بشنوی ، شب از میون دوتا سیم

حاضری قلب تو باشه ، پیش چشای اون گرو

فقط خدا نکرده اون ، یه وقت بهت نگه برو

حاضری هر چی دوس نداشت ، به خاطرش رها کنی

حسابتو حسابی از ، مردم شهر جدا کنی

حاضری حرف قانون و ، ساده بذاری زیر پات

به حرف اون گوش کنی و به حرف قلب باوفات

وقتی بشینه به دلت ، از همه دنیا می گذری

تولّد دوبارته ، اسمشو وقتی می بری

حاضری جونت و بدی ، یه خار توی دساش نره

حتی یه ذرّه گرد وخاک تو معبد چشاش نره

حاضری مسخرت کنن ، تمام آدمای شهر

امّا نبینی اون باهات ، کرده واسه یه لحظه قهر

حاضری هر جا که بری ، به خاطرش گریه کنی

بگی که محتاجشی و ، به شونه هاش تکیه کنی

حاضری که به خاطر ، خواستن اون دیوونه شی

رو دست مجنون بزنی ، با غصه هاهمخونه شی

حاضری مردم همشون ، تو رو با دست نشون بدن

دیوونه های دوره گرد ، واسه تو دس ت بدن

حاضری اعتبارتو ، به خاطرش خراب کنن

کار تو به کسی بدن ، جات اونو انتخاب کنن

حاضری که بگذری از ، شهرت و اسم و آبروت

مهم نباشه که کسی ، نخواد بشینه روبروت

وقتی کسی تو قلبته ، یه چیزقیمتی داری

دیگه به چشمت نمی یاد ، اگر که ثروتی داری

حاضری هر چی بشنوی ، حتی اگه سرزنشه

به خاطر اون کسی که ، خیلی برات با ارزشه

حاضری هر روز سر اون ، با آدما دعوا کنی

غرورتو بشکنی و باز خودتو رسوا کنی

حاضری که به خاطرش ، پاشی بری میدون جنگ

عاشق باشی اما بازم ، بگیری دستت یه تفنگ

حاضری هر کی جز اونو ، ساده فراموش بکنی


پشت سرت هر چی می گن ، چیزی نگی گوش بکنی


حاضری هر چی که داری ، بیان و از تو بگیرن

پرنده های شهرتون ، دونه به دونه بمیرن

وقتی کسی رو دوس داری ، صاحب کلّی ثروتی

نذار که از دستت بره ، این گنجِ خیلی قیمتی

شعر و متن عاشقانه

باز صدای تو،  تو گوشم منو می بره به رویا...

          میدونم جایی نداره ، حتی دستام توی دستات ...

          تو برام زندگی هستی، نفسام بی تو خستن....

          تو رو فریاد میزم باز، تا بدونی با تو هستم...

          تو بگو چشمای ،آخه بگو به کی داری زل می زنی؟؟

          می دونی دل اون جای دیگس، نمی خواد که حتی واسش حرف بزنی!!!

          هنوزم اسمتو هر روز رو لبهامه ، حتی عطره نفسات توی خاطرمه...

          چشای تو داره منو با خودش می بره، نمی خوام نه دیگه عشقه تو بسمه...

شعر و متن عاشقانه

نظر              یادتون               نره

بقیه در ادامه مطالب...................

ادامه نوشته

پیامکهای عاشقانه

سلام دوستای گلم عیدتون مبارک

امروز میخوام توی وبلاگم براتون پیامکهای عاشقانه بذارم امیدوارم خوشتون بیاد.

۱)ديگه به اين شماره SMS نده، زنگ هم نزن. شوخي هم ندارم مي­خوام سيم كارتمو بفروشم با پولش نازتو بخرم!

2)
@' ._. '@

   _((T))

   _(,,) (,,)

   _("') ("')

ورژن 1:

Ich liebe dich

شاسخین می­گه دوستت دارم.

ورژن 2:

تو رو حتی از شاسخین هم بیشتر دوست دارم!

3)

ديگه نه زنگ بزن، نه اس‌ام‌اس بده، نه با من حرف بزن، آخه رفتم دكتر، گفته: قند دارم و نبايد به عسلي مثل تو نزديك بشم.

4)

همیشه دوست داشتم ابر باشم

چون ابر اونقدر شهامت داره که هر وقت دلش میگیره

جلوی همه گریه کنه

5)

بهترين دوستم نيستي لااقل بهترين دشمنم باش

اگر غمخوارم نيستي لااقل بزرگترين غم باش

هر چي هستي بهترين باش

چون بهترين­ها هميشه در ياد خواهند ماند

6)

خيلي بي كاري!!! ببينم تو درس نداري؟ كار و زندگي نداري؟؟؟ خواب و خوراك نداري؟؟؟ كه 24 ساعت تو قلب مني...

7)

اگه معلم جغرافی بودم اسمتو رو بلندترين قلة دنيا می­نوشتم

اگه معلم ادبيات بودم اسمتو تو تمام شعرام می­آوردم

اگه معلم شيمی بودم اسمتو در گروه حلال­ترين محلول ها قرار می دادم

اگر معلم زيست بودم قلبت رو جزء مهربون­ترين قلبها می­نوشتم

بقیه در ادامه مطالب.......

.............................نظر یادتون نره..............................

ادامه نوشته

قسـم خوردم

قسـم خوردم كـه بعد از رفتـن تو اگـر با آدمها عهدي نبـندم

اگر چشمي به چشمانم نگـاه كرد دو چشمم را به روي  او ببندم

قسـم خوردم كه بعد از رفتن تو جهان عشـق را ويرانه بسازم

درون شـهر تنـهايي و غـربت بـراي زنـدگي يـك خـانه  سازم

قسـم خوردم كـه بعد از رفتن تو درون باغ عشق ماتم بكارم

بـراي مـاتم روز جدايي بهاري از غصه و غم بكارم

قسم خوردم كه بعد از رفتن تو بفهمم عشق اين دنيا دروغه

تمام لحظه هاي عشق و هستي براي قلب سنگي بي فروغي

قسم خوردم كه بعد از رفتن تو براي عاشقيها سنگ گردم

درون عالم زيبايي عشق براي زندگي صد رنگ گردم

قسم خوردم كه بعد از رفتن تو به يادت چون شبي  ابري ببارم

اگر گلهاي باغت بي فراغند به باغ پر اميد تو ببارند

قسم خوردم كه بعداز رفتن تو جهان را  زير و رو سازم ز هجرت

بگويم عاشقي ديوانه هستم درون روزگاري بي مروت

قسم خوردم كه بعد از  رفتن تو به رسم قلبهاي پاك و صادق

بسازم لانه اي از تار غمها براي كفتران تازه عشق

قسم خوردم كه بعد از رفتن تو به اميد كسي ديگر نشينم

اگر چه تا به فرداي قيامت بدون عشق و عاشقي بميرم

به چه دلیل دانشجویان در طی سالهای تحصیل به همدیگر علاقه مند می شوند؟

به چه دلیل دانشجویان در طی سالهای تحصیل به همدیگر علاقه مند می شوند؟

دلایل بسیاری را جهت علاقمندی دانشجویان به یکدیگر در حین تحصیل می توان ذکر کرد. این مبحث در  ازدواج دانشجویی بسیار مهم می باشد. با توجه به عدم موفقیت در درصدی از ازدواج های دانشجویی ، دانستن چگونگی این روند علاقه مندی ، ضروری به نظر می رسد. مهم ترین عوامل زمینه ساز این علاقه می تواند موارد زیر باشد :

رویارویی فراوان

در تحقیقات مشخص شده است که گاهی صرف نمایش مکرر یک محرک معین، رفته رفته نگرش خویشاوندتری نسبت به آن پدیده به وجود می آید. شاید دیدن مداوم و طولانی دانشجویان در طی تحصیل یکی از دلایل به وجود آمدن علاقه بین دانشجویان باشد. کلاسهای مکرر، آزمایشگاههای دروس عملی، گردشهای علمی، نشستهای دوستانه جهت حل مشکلات درسی و یا یک ورودی خاص از عوامل این علاقه می تواند به شمار روند.در یک پژوهش، آزمایندگان دو موقعیت آزمایشی فراهم آورند. بدین گونه که یک گروه از آزمودنها، یک عکس واحد را هفته ای یک بار می دیدند و هر بار صاحب آن را ارزشیابی می کردند. در موقعیت دوم، آزمودینها هر هفته یک عکس متفاوت را می دیدند و آن را ارزشیابی  می کردند. همچنین هر هفته از آزمودنیها خواسته می شد که بگویند اگر قرار باشد با مرد صاحب عکس دیدار کنند، تا چه اندازه ممکن است به وی علاقمند گردند. به گواهی این بررسی، آنهایی که همان مرد را هر هفته می دیدند، همچنان که وی برایشان آشناتر می شد، بیشتر به او دلبسته می شدند و ارزشهای وی را نیز بیشتر با ارزشهای خودشان همانند می یافتند.این یافته همچنین گویای آن است که ما غالباً کسانی را که به آنها علاقمندیم، دارای نگرشها، ارزشها و دلبستگیهای یکسانی نیز با خودمان می دانیم.

برخورد هم پایه

بسیاری از دانشمندان جامعه شناسی و روان شناسی بر این باورند که برخوردهای فزاینده اجتماعی می تواند به دوستی بیانجامد. کسانی که یکدیگر را بارها و بارها می بینند، گاهی تنها به همین دلیل با یکدیگر دوست می شوند، به ویژه اگر این برخوردها و دیدارها، میان افراد هم پایه روی دهد.چرا که فرادستان و فرودستان (مثلاً کارفرمایان و کارگران) چنانچه یکدیگر را بیشتر ببینند، همواره به یکدیگر علاقمند تر نمی شوند؛ و همراهی و همگامی زیردستان با رؤسایشان لزوماً به دلیل همکاری زیاد آنها با یکدیگر افزایش نمی یابد. برای آن که برخوردها و دیدارهای افراد و گروههای گوناگون به دوستی بیانجامد، غالباً آنها باید با گونه ای برابر و هم شأن گرد هم آیند.

برخورد خوشایند

چنانچه دیدارها و  برخورد افراد با یکدیگر با تعاملهای خوشایند همراه باشد، احتمال دلبستگی آنان با یکدیگر افزایش می یابد.دو محقق اجتماعی به نام اینسکو و ویلسون چند دانشجو را در گروههای سه نفره گردهم آوردند و از افراد هر گروه خواستند در حالی که هر بار یکی از آنها ساکت است، دو نفر دیگر در باره خودشان حرف بزنند. بدین گونه که نفر اول و دوم در برابر نفر سوم با یکدیگر آشنا می شدند و سپس نفر دوم و سوم در برابر نفر اول با یکدیگر سخن می گفتند. این سه تن همگی به یک اندازه در برابر هم قرار می گرفتند و همگی اطلاعات یکسانی در باره یکدیگر به دست می آوردند. با این همه ، هنگامی که آنان میزان علاقه مندی خود را به دو نفر دیگر گروه سه نفره شان درجه بندی کردند. به کسی که با وی سخن گفته بودند، بیشتر دلبستگی نشان دادند تا به دیگری. ظاهراً ارتباط متقابل با این فرد به خصوص، به علاقمندی بیشتری به وی  می انجامید.

نزدیکی (مجاورت)

افرادی که نزدیک هم زندگی یا کار می کنند، گاهی به دلیل همین نزدیکی محل کار یا زندگی و نیز احتمالاً داشتن کارها یا خانه های نسبتاً یکسان یا خوابگاههای مشابه، ممکن است به نگرشها و احساس سرنوشت کم و بیش یکسانی دست یابند و این نیز می تواند تا اندازه ای بر دلبستگی میان آنان به هنگام برخورد با یکدیگر کارگر افتد. همچنین پژوهشهای اجتماعی بسیار گویای آن است که کسانی که نزدیک یکدیگر کار، زندگی یا تحصیل می کنند و در نتیجه احتمالاً بیشتر همدیگر را می بینند، امکان دوست شدنشان افزایش می یابد.

تداعی با رویدادهای خوشایند

برخوردهای اجتماعی و پرآشنایی بیشتر، تنها سرچشمه های ناآگاهانه پیدایش دوستیها نیستند. چرا که گاهی صرفاً به دلیل حضور اتفاقی کسی به هنگام رخدادی خوب و خوشایند، نگرشهای ما نسبت به وی دوستانه      می شود. برای نمونه، چنانچه آموزگاران با برخی از کودکان بیش از اندازه مهربانی کنند، این کودکان به دیگر همکلاسان خود بیشتر علاقمند می شوند؛ گویا تنها از آن رو که این همکلاسان به هنگام روی دادن آن رفتار خوشایند در آنجا بوده اند.افزون بر این، شادی و سرزندگی ما دلایل دیگری نیز می تواند داشته باشد؛ همچون بودن در یک محیط خوشایند و آرام بخش که از نظر مادی و ظاهری جالب و زیبا باشد. در اینجا هم احتمالاً نگرشمان به دیگران خوش بینانه تر می شود، در برابر آنان و رفتارهایشان کمتر سخت گیری  می کنیم، با گشاده رویی به سخنانشان گوش فرا می دهیم و سرانجام آن که حتی ممکن است تا اندازه ای به آنها دلبستگی یابیم. شنیدن نواهای خوش آهنگ، بوهای دلپذیر، خوردن غذاهای خوشمزه و روی هم رفته هر آنچه که خوشایند و لذتبخش است، گاهی می تواند دیگران را در نظر ما دوست داشتنی بنمایاند و کمابیش ما را به جهان و زندگی خوش بین تر و امیدوارتر سازد. در این موارد روحیه ای خوش بینانه در ما پدید می آید که اندیشه ها و نگرشهای خوشایند را بر می انگیزد. این اندیشه های خوشایند نیز بر ارزیابی ما از دیگران کارگر می افتد و آنان را هم تا     اندازه ای خوشایند می بینیم؛ تا آنجا که ممکن است نگرشهای خوشایند ما در باره دیگران حتی با کاهش یا ناپدید شدن عوامل شادی آفرین و روحیه خوش بینی همچنان تا مدتها بر جای بماند.

مکمل داشتن

یکی از مفاهیم رایج در بررسی روابط نزدیک، نیاز به مکمل داشتن است. برای نمونه، بسیاری گمان می کنند که اگر نیازها و خواستهای یک زوج بیشتر هماهنگ باشد تا همانند، رابطه آنان خوشایندتر خواهد بود. مثلاً در رابطه یک مرد لافزن و سلطه جو با یک زن آرام و تسلیم پذیر، چون مرد می تواند نیاز به خودستایی و برتری جویی خود را برآورده سازد و همزمان با آن نیز زن نیاز به تسلیم شوندگی خود را، خواستهای این دو با هم در می آمیزد و آنان ظاهراً شادتر از زن و شوهر خواهند بود که هر دو سلطه طلبند.از طرفی پژوهشهای بیشتر گویای آن است که چنانچه نیازها و ارزشهای دوستان با زنان و شوهران بیشتر موافق باشد تا مخالف، روابط آنان رو هم رفته بهتر خواهد بود. چرا که این گونه همانندیها غالباً به درگیری و کشمکش       می انجامد. بلکه اگر انسان به چیزهای یکسانی ارج نهند، دیدگاه کمابیش همانندی درباره زندگی داشته باشد و از شیوه های رفتاری نسبتاً مشابهی پیروی کنند، احتمالاً شادتر خواهد بود.به گواهی بسیاری از بررسیها، خشنود کننده ترین روابط معمولاً از آن دوستان یا زن و شوهرانی است که دارای دلبستگیهای یکسان و نگرشها و ارزشهای همانند و حتی زمینه و پایگاه اجتماعی یگانه یا دست کم نزدیک به هم باشند. بدین سان، اگرچه افراد ممکن است برای مکمل داشتن در نیازها و برخی ویژگیهای خود به سوی یکدیگر کشیده شوند، اما بررسیها روی هم رفته نشان می دهد که همانندی غالباً مهم تر است تا مکمل داشتن.

عاشقانه

Once a Girl when having a conversation with her lover, asked
یك بار دختری حین صحبت با پسری كه عاشقش بود، ازش پرسید


Why do you like me..? Why do you love me?
چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟

I can't tell the reason... but I really like you
دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"‌دوست دارم

You can't even tell me the reason... how can you say you like me?
تو هیچ دلیلی رو نمي توني عنوان كني... پس چطور دوستم داری؟

How can you say you love me?
چطور میتونی بگی عاشقمی؟

I really don't know the reason, but I can prove that I love U
من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت كنم

Proof ? No! I want you to tell me the reason
ثابت كنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی


Ok..ok!!! Erm... because you are beautiful,
باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،

because your voice is sweet,
صدات گرم و خواستنیه،

because you are caring,
همیشه بهم اهمیت میدی،

because you are loving,
دوست داشتنی هستی،

because you are thoughtful,
با ملاحظه هستی،

because of your smile,
بخاطر لبخندت،

The Girl felt very satisfied with the lover's answer
دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد

Unfortunately, a few days later, the Lady met with an accident and went in coma
متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناكی كرد و به حالت كما رفت

The Guy then placed a letter by her side
پسر نامه ای رو كنارش گذاشت با این مضمون



Darling, Because of your sweet voice that I love you, Now can you talk?
عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا كه نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟

No! Therefore I cannot love you
نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم

Because of your care and concern that I like you Now that you cannot show them, therefore I cannot love you
گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت كردن هات دوست دارم اما حالا كه نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم

Because of your smile, because of your movements that I love you
گفتم واسه لبخندات، برای حركاتت عاشقتم

Now can you smile? Now can you move? No , therefore I cannot love you
اما حالا نه میتونی بخندی نه حركت كنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم


If love needs a reason, like now, There is no reason for me to love you anymore
اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره

Does love need a reason?
عشق دلیل میخواد؟

NO! Therefore!!
نه!معلومه كه نه!!

I Still LOVE YOU...
پس من هنوز هم عاشقتم




True love never dies for it is lust that fades away
عشق واقعی هیچوقت نمی میره


Love bonds for a lifetime but lust just pushes away
این هوس است كه كمتر و كمتر میشه و از بین میره

Immature love says: "I love you because I need you"
"
عشق خام و ناقص میگه:"من دوست دارم چون بهت نیاز دارم

Mature love says "I need you because I love you"
"
ولی عشق كامل و پخته میگه:"بهت نیاز دارم چون دوست دارم

"Fate Determines Who Comes Into Our Lives, But Heart Determines Who Stays"
سرنوشت تعيين ميكنه كه چه شخصي تو زندگيت وارد بشه، اما قلب

حكم مي كنه كه چه شخصي در قلبت بمونه

 

.........................نظر یادتون نره.....................

هنوزم دوست دارم

 

من که میدونم یه روزی میای سراغ قبر من

من که میدونم اون چشات میباره تو ماتم من

من که بهت گفته بودم دغ میکنم یه گوشه ای

رفتی و خندیدی به من گفتی به من دیوونه ای

من که میدونم یه روزی کلاغ قصه گوی ما

خبر میاره از منو میگه بهت پیشم بیا

هر چی که فریاد میزنم تو کوچه های انتظار

رفته بودی از این دل و رفته بودی از این دیار

وقتی که از شب تا سحر ناله میکردم ای خدا

کجا بودی قشنگ من نعش منو ببین حالا

گریه نکن قشنگ من قسمت من همین بوده

از این همه خوبی واسم ببین که دوری میمونه

هنوزم عاشق توام حتی زیر یه دنیا خاک

خدانگهدار تو و حافظ اون نگاه پاک

اگه عکسهای عشقولانه میخوای برو به ادامه مطالب..........

نظر یادتون نره.................................
ادامه نوشته

عشق واقعی

   بچه ها شوخی شوخی به گنجشک ها سنگ می زنند ولی آنها جدی جدی میمیرند.

       تو شوخی شوخی به من لبخند زدی ولی من جدی جدی عاشقت شدم.

           تو شوخی شوخی فراموشم کردی ولی من جدی جدی برات میمیرم.

شکارچی دل

شکارچی دل...

دختر افسونگر زیبا چشمی که ابروانش بی شباهت به خنجری برانیست دل دانشجوی شوریده حالی را با تیر نگاهش شکار کرد و میان دستان ظریفش چنگ زنان با خود برد !

دانشجوی تیره بخت عاشق پیشه سوال نمود :

با دل زخم دار من چه خواهی کرد ؟

جواب داد : هیچ به دورش می افکنم !

دانشجو پرسید : پس چرا با تیر نگاهت شکارش کردی ؟

خندید و گفت : میدانی شکارچی بیرحم است شکار می کند ولی هرگز به شکار خود دل نمی بندد ....

          

 اگه فیلتر شکن میخوای برو به ادامه مطلب.....

ادامه نوشته