قصه همون دلی که........

شاعرانه عاشقانه اجتماعی درهم

قصه همون دلی که........

شاعرانه عاشقانه اجتماعی درهم

پدر......

پدرم رفت آرام مظلومانه....آخ که چقدر سخته بابایی نبودنت چندروزدیگه روز پدره...دارم میسوزم....

نظرات 3 + ارسال نظر
فاطمه چهارشنبه 31 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 10:57 ب.ظ

سلام دخترم. پدرت مهربون بود. یکی از مهربون ترین صداهایی که شنیدم داشت.تسلیت می گم .کاش پیشت بودم و بغلت می گرفتم. ناراحتم از این که نیستم از این که نمی تونم همراهی باشم برای دردت. فقط برات آرزوی صبر و آرامش می کنم دوست روزهای دور من.

ممنونم گلم فاطمه جان نابودشدم...درحالی که باردار بودم حالا یه پسر کوچولوی ناز دارم

حامد مسینایی چهارشنبه 15 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 04:10 ب.ظ

سلام خانم مهدی پور امیدوارم خوب باشید
غم آخرتان باشه بهتون تسلیت عرض می کنم.

ممنونم اقای مسینایی همکلاسی خوب سالهای دور

حسین دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 02:12 ب.ظ

اکرم درگذشت پدرتان را بهشما تسلیت میگویم امیدوارم خدا رحمتش کند و برای شما صبر جزیل آرزومندم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد